پنجشنبه، دی ۰۳، ۱۳۸۸

طرف تو خیابون بوت بلند مشکی پوشیده تا زیر دماغ عمل کردش. همون دماغو هم گرفته بالا.
یه بارونی بلند مشکی رو هم اضافه کرده به مجموعه. دستشم از ساعد خم کرده و گرفته بالا، روش هم یه کیف آویزونه و این ور اون ور میره. کیف و بارونیو دست و دماغ و پا و کل مجموعه رو تناوبی حرکت میده...یعنی من دارم لایت راه میرم. اونم زیر بارون شدید.
بیشتر شبیه ماهیگیرا شده که با چکمه های مشکی رنگ بلند و بارونی های مشکیشون سوار بر قایق میزنن به دریا که به تورهاشون سر بزنن.
و اصلاً هم قشنگ نیست.

دوشنبه، آذر ۳۰، ۱۳۸۸

شب یلدا - فال حافظ


گر از این منزل ویران بسوی خانه روم / دگر آنجا که روم عاقل و فرزانه روم
زین سفر گر بسلامت به وطن باز رسم / نذر کردم که هم از راه به میخانه روم
تا بگویم که چه کشفم شد از این سیر و سلوک / به در صومعه با بربط و پیمانه روم
آشنایان ره عشق گرم خون بخورند / نا کسم گر به شکایت سوی بیگانه روم
بعد از این دست من و زلف چو زنجیر نگار / چند و چند از پی کام دل دیوانه روم
گر ببینم خم ابروی چو محرابش باز / سجده ی شکر کنم و زپی شکرانه روم
خرم آن دم که چو حافظ بتولای وزیر
سرخوش از میکده با دوست به کاشانه روم

جمعه، آذر ۲۷، ۱۳۸۸

If you held opposites together, then you suspend your thought, and your mind moves to a new level.
- Niels Bohr

پنجشنبه، آذر ۲۶، ۱۳۸۸

مرد باش. مرد ِ من باش

خانم با آقا دوست شده دیگه هیچ کدوم از رفقا و اطرافیان آقا رو به رسمیت نمیشناسه.
مال من باش. فقط به من توجه کن.
آخه تو مرد ِ منی.
مرد من باش.
مرد باش.
باش.

سه‌شنبه، آذر ۲۴، ۱۳۸۸

آخرین نوای سه شنبه 18

یکی از بهترین کارهای عرفان در رپ فارسی:
پی نوشت:
1- قصد نداشتم از رپ توی این بلاگ بذارم، ولی از بعضی کارهای قشنگ هم نمیشه گذشت. به سرعت هم خواننده ای این سبک دارن پیشرفت می کنن، جوری که کارهای رپ الان اصلاً با کارهای دو سه سال پیش قابل مقایسه نیستن.
2- حساب زد بازی، عرفان، یاس، هیچ کس و یه عده ی معدود دیگه، از این بچه کوچولوهای رپر که تنها هدفشون از رپ خوندن تولید بستر مناسب جهت سهولت دختر بازیه جداست...
3- آقایون  ِ رپر ِ بعد از این، به خدا آهنگ سازی در آهنگ های رپ هم مهمه.
4- کار رپ جدید زد بازی به نام اِل اِی ( لس آنجلس ) هم قابل توجهه! با هیچیش کاری ندارم، فقط اینش حال داد که چند باری من تو وبلاگای مختلفم، مستقیم و غیر مستقیم صحبت کردم راجع به لس آنجلسی های چیپ و مسخره ( از جمله شهرام صولتی و جدیداً هلن )، ولی هیچ کس به عمق فاجعه پی نبرد. یه جورایی دلمون خنک شد زد بازی اینجوری تیکه انداخت به این جماعت خَز. دل خنکی که هیچی، حتی حال هم داد!

ثبت

امروز اولین موی سفید سرمو رویت کردم.
پی نوشت:
- هیچی. گفتم که بعدا یادم بمونه که چی شد.
- حتی سردرد گرفتنو هم تو یاد من دادی.

شنبه، آذر ۲۱، ۱۳۸۸

You can fool some of the people all the time, and all of the people some of the time, but you cannot fool all of the people all the time.
- Abraham Lincoln

سه‌شنبه، آذر ۱۷، ۱۳۸۸

آخرین نوای سه شنبه 17

فوق العاده زیبا از آرکایو:
*خوبی آرکایو اینه که آهنگاش هیچوقت شروع نمیشه، هیچ وقت هم تموم نمیشه، یه آلبوم کاملشو که گوش کنی هیچ وقت نمیتونی متوجه شروع و تموم شدن آهنگ ها بشی. خیلی باحاله، ضمن اینکه آهنگ نواخته میشه خواننده هم خیلی ملو و لایت تو پس زمینه شعراشو می خونه. دیگه ادا و اطوار بی مورد از خودش در نمیاره...از من میشنوی بورو بخواب رو تختت، یه جوری که از پنجره آسمون معلوم بشه، بارونم اگه بیاد که دیگه محشره. پیکتو هم خواستی بگیر دستت. اون موبایل مزخرفتم خاموش کن. و گوشش کن...یا بشین پشت فرمون، بورو تو اتوبان صدر و صدای ضبطو تا ته بلند کن و همون حالت از تهران مزخرف خارج شو. یادت نره که هر 4 تا شیشه هم پایین باشه.
پی نوشت:
-نمی ذاشتم این قسمتو یه مدتی...می دونی موسیقی حال و حوصله و شوق می خواد. حتماً خودت باید حال کنی باهاش تا بقیه هم حال کنن. ولی درسو، پروژه، تافلو، بقیش...
-بی تو مهتاب شبی عجیب بود چو از آن کوچه گذشتم. دیگه نمی گذرم...

سه‌شنبه، آبان ۱۹، ۱۳۸۸

آخرین نوای سه شنبه 16

یکی از کارهای ریتمیک، جالب و زیبای سبک گیتار فلامنکو، از نوازنده ی معروف " ویسنته آمیگو":
پ. ن: ما را کاری بزرگ افتاده است و این روزها کمتر بلاگ می نویسیم. آخرین نوای سه شنبه را هم ضایع است گر پست نکنیم، چرا که از قبل قول داده بودیم که هیچ رقمه متوقفش نکنیم. شما ما را آرزوی عاقبت به خیری و موفقیت در این چند هفته کنید ما هم همچنان سر قولمان خواهیم ماند.

دوشنبه، آبان ۰۴، ۱۳۸۸

مجموعه دلنوازان

در این سریال جذاب، اگر به جای "اول شخص ِ ناراحت" فیلم از یک اصله درخت گلابی با قابلیت گریه کردن استفاده می شد خدا به سر شاهده به ساختار کلی فیلم هیچ آسیبی وارد نمی شد

سه‌شنبه، مهر ۲۸، ۱۳۸۸

آخرین نوای سه شنبه 13

زیبا از گروه متال اسلیپ نات:
پ. ن:
1- شخصاً به کارهای متال سنگین علاقه ای ندارم، مخصوصاً این گروه (اسلیپ نات) که راستش اصلاً کاراشو دوست ندارم. ولی این آهنگ در واقع یه استثناست. هم قشنگه و هم متال سنگین نیست. اصلاً از این گروه انتظار همچین آهنگی رو نداشتم و خیلی تعجب کردم.

پنجشنبه، مهر ۲۳، ۱۳۸۸

سه‌شنبه، مهر ۲۱، ۱۳۸۸

آخرین نوای سه شنبه 12

بسیار زیبا از "جو ستریانی":
پی نوشت:
1- راستی اجرای ما هم در دانشکده ی مواد افتاد شنبه 25 مهر و من در این اجرا عمدتاً گیتار باس می زنم و در یک قطعه هم گیتار کلاسیک.
2- هفته ی قبل گفتم ولی برای تاکید این هفته هم میگم که اگه اشکالی برای دانلود پیش اومد از آنجا که سایت جدیدی رو دارم امتحان می کنم، به من خبر بدید.

دوشنبه، مهر ۲۰، ۱۳۸۸

باده خوری 1


"صوفی ار باده به اندازه خورد نوشش باد / ور نه اندیشه این کار فراموشش باد"
پی نوشت:
چند وقته که شعرهایی(بیت هایی) رو که به باده خوری مربوط میشن جمع میکنم و تصمیم دارم به مرور اینجا بیارمشون. این که بالا اومده از حافظه و یکی از معروفترین و مهمترینشونه، از خیام، نظامی و صائب تبریزی و... هم دیدم که به مرور اینجا خواهند آمد. بعضی از این اشعار سراینده ی مشخصی ندارند(یا من نمی دونم!)، ولی همانهایی رو که می دونم ذکر می کنم.

شنبه، مهر ۱۸، ۱۳۸۸

ظرفیت رشد

حرف خوبی زد "دوستدار سقراط" در این پستش. در واقع حرفیو زد که مدتها بود در ذهن داشتم، ولی شرایط خوب نوشتن برام پیش نمیومد.
مشاهده ی من هم از برخی افراد در رابطه با "ظرفیت رشد" به همین شکل است که در پست رجوع داده شده آمده. مانند این: اگرچه فلانی فلان کتابارو خونده، فلان جور میتونه حرف بزنه، دانشگاه فلان میره، فلان سبک فیلم ها رو میبینه و یا فلان سازو میزنه و فلان موسیقی رو گوش میکنه و از این جور حرفا...ولی تجربه نشون داده ذاتاً آدم سطحی، بی خرد و دیرفهمیه. شاید در کوتاه مدت این سبک از تجربیات و رفتارها و دانسته ها بتونن یه مقدار رشدش بدن تا بتونه بهتر فکر و رفتار کنه و (حتی) بهتر ارتباط برقرار کنه ولی این فعالیت ها هیچ وقت به طور عمقی و سیستماتیک تغییری در این آدم به وجود نخواهند آورد.
و اینکه اصولاً این اطلاعات و دانسته هایی که کسب می کنه هیچوقت باعث هیچ تغییرآگاهانه ای در زندگیش نشده و نخواهد شد. همیشه در حال تکاپوست ولی در واقع از نظر عمق فکر و اندیشه و نوع برخورد با مفاهیم تازه همیشه سر جای اولش است.
پی نوشت ها:
1- از این دست افراد چندتایی را نیز من رویت کرده ام.
2- این افراد در مواقعی که ادعای کاردرستی بهشان دست می دهد بسیار اعصاب خردکن می شوند.

سه‌شنبه، مهر ۱۴، ۱۳۸۸

آخرین نوای سه شنبه 11

آهنگ بسیار زیبا و مشهور "برای عشق به خدا" از گیتاریست قهّار سبک راک "استیو وی":
پی وشت ها:
1- این پست به طور اتوماتیک ساعت 6 سه شنبه فرستاده میشه. این روزا مشغول تمرین اجرا در دانشکده هستیم و مثل همیشه تلفیقی و تجربی کار می کنیم، این دفعه سنتور با چند تا گیتار، بیس و کاخن و ساز دهنی، با نوازنده ها و سبک های جدید! به عبارتی نیروهای تازه نفس...اگه اجرای خوبی در بیاد تجربه ی خیلی خوبی میشه و شاید همت کنیم و کارهای امسال رو هم در استودیو ضبط کنیم. شما عمرش از خدا بخواهید بقیه اش با ما!
2- اگه ضبط کردیم مثل سال قبل میزارمشون اینجا.

دوشنبه، مهر ۱۳، ۱۳۸۸

جفت گیری


گربه های نر محل ما درگیر که می شوند یکدیگر را به سمت شیشه ی اتاق من پرت می کنند.
این اتفاق تقریباً همیشه بین ساعات 1 شب تا 5 صبح رخ می دهد.
...فصول جفت گیری را اصلاً نیستم.

شنبه، مهر ۱۱، ۱۳۸۸

به یاد اوایل دبستان


آن زمان بود که شیخ ما اصلاً شیخ نبود، کودکی بود دبستانی که هیچ از دنیا نمی دانست، تلاشی بهر کسب دانسته های بیهوده را نیز همت نمی گمارد.
همان زمان بود که تفریح عامه ی دبستانی ها "تخم مرغی" تراشیدن مدادشان بود. شیخ آن زمان اوستا "تخم مرغ تراشی" بیش نبود، نیک که بنگری اکنون هم نیست. ولی آن نوع تراشیدن مداد را اگر تراش همت کند اکنون نیز از بر است.
باز همان زمان بود که خسیس ها و بچه ننه ها به غایت از تراشیدن بیهوده ی مداد و پیگیری های خصمانه ی مادرشان ترس داشتند و اینگونه بیان می کردند: "مامانم گفته مدادمو خراب نکنم." چو نیک بنگری به فراست دریابی اکنون نیز دنیا پر از این بچه هاست.

چهارشنبه، مهر ۰۸، ۱۳۸۸

آخرین نوای سه شنبه 10

آهنگ آرام و زیبای "اولین عشق من" از خواننده ی پرتغالی، خانم آملیا رودریگز:
پی نوشت ها:
1- با تشکر از هومن رف رف. وقتی یه مقدار از آهنگاشو ازش گرفتم به خاطر حجم بالای فایل ها خیلی اذیت شدم و وقتم گرفته شد برای گوش دادن و گلچین کردن و این پست رو گذاشتم.
2- بابا این پرشین گیگ که فایلو روش آپلود کردم ایراد داره! میگه تعداد دانلود صفر، در صورتی که خودم از دیشب تا حالا 3 بار دانلود کردم!! به زودی فضامو از پرشین گیگ می برم یه جای بهتر.

چهارشنبه، مهر ۰۱، ۱۳۸۸

آخرین اخبار

یه بار یکی به من گفت این همه لینکی که تو بلاگت گذاشتی کار باحالی نیست و حرکت چیپیه، مطمئنم که درست میگه ولی چه کنم که همه ی این لینک ها رو دوست دارم... "می خوانم" ها و "سیاست" ها که اصل لینک ها هستند و نبودشون مرگه...
قسمت "موسیقی" و "عکس" را چه جوری می تونم نخوانم که بخش عظیمی از علاقه و احساس من اونجاست...
بخش "اقتصاد" که واقعاً عالیه و هیچ رقمه نمیشه که نباشه...و اینجوری خلاصه...
به هر حال دیروز اومدم که چندتا از وبلاگهایی رو که تو لیست دارم و فعلاً فعال نیستن پاک کنم ولی دلم نیومد که نیومد. از ترس این که دوباره شروع به نوشتن کنن و من از دستشون بدم...یه عده ای از این بلاگ ها هم که دوستای قدیمین و حسابشون جداست...
خلاصه اینجا تغییر زیادی از لحاظ لینکها نکرد و من بیشتر و بیشتر پی بردم و می برم که دارم به اینجا و این وبلاگ ها و وبلاگ خوانی ها شدیداً وابسته میشم.
پی نوشت:
دو بخش "فیلم" و "طنز" در بلاگم همیشه خالی بوده، دلیلشم اینه که تا حالا وبلاگی طنز نویس و همینطور فیلم نویس(!) ندیدم که مرتب و خوب و تخصصی بنویسه. اگه شما دیدید به ما هم بگید.

سه‌شنبه، شهریور ۳۱، ۱۳۸۸

آخرین نوای سه شنبه 9

آهنگ زیبای "غم دل" از گروه اوهام. تقدیم به صالح و بقیه دوستان:
پ. ن:
باید بگم حرفهای که در یکی از پست های قبلیم راجع به گروه اوهام گفتم صرفاً انتقاداتیه که از طرف منتقدین موسیقی به راک فارسی و گروهایی از قبیل اوهام میشه و نظر شخصی من نیست، و اینکه من الان 8 ساله که از طرفدارهای گروه اوهامم و پیگیر کارهای جدیدشون هستم.

شنبه، شهریور ۲۸، ۱۳۸۸

رمز گشایی یک لفظ عامیانه


آدم همیشه در شرایط سخت بیشتر خندش میگیره، مثلاً سر کلاس درس، سر جلسه ی امتحان (و به خصوص موقع تقلب کردن)، ملاقات های رسمی و ... و اصولاً هر جا که نباید خندید، خنده بیشتر پیش میاد و از قضا بیشترهم کیف میده. لذا به نتیجه میرسیم این حرف "رو آب بخندی" دعوتیه برای بیشتر حال کردن.
روی آب موندن کلی تمرین میخواد و جزو کارهای مشکله. خندیدن در این شرایط بسیار سخته ولی ظاهراً دستیافتنی و بسیار فرحبخشه.
پی نوشت:
ولی جدا از شوخی در کتب معتبر آمده:
1- رو(ی) آب بخندی!: عبارت تحقیر آمیز خطاب به کسی که بی جهت بخندد ( یعنی جنازه ات روی آب ِ حوض ِ غسالخانه بخندد ). ابوالحسن نجفی، فرهنگ فارسی عامیانه، چاپ گلشن، جلد دوم، صفحه 776.
2- راستی دیشب، یعنی جمعه 27 شهریور به مناسبت روز قدس دسترسی به سایت هایی از قبیل یاهو میل، جی میل، بلاگر و...ممکن نبود و بسته شده بودند، و از طرفی تجهیزات خاص باز کردن سایت های بسته شده از قبیل نرم افزارهای فری گیت، یو 95، سونیک پروکسی و ...هم هیچ یک کار نمی کردند و خودشان هم بسته شده بودند!
لذا در شرایط احتمالی مشابه و بسته شدن های گسترده می توانید نرم افزار قدرتمند و بسیار کم حجم تونل را دانلود و استفاده کنید.
برای شروع ابتدا باید نرم افزار جاوا را نصب کنید، سایت مایکر سیستم که جاوا رو ساخته ایران رو تحریم کرده و اجازه ی دانلود نمیده ولی به هر حال این نرم افزار رو می تونید از اینجا دانلود کرده و در سیستم نصب کنید، سپس فایل برنامه تونل را باز کرده و تنظیمات زیر را در Internet Explorer وارد کنید:
Internet explorer>Tools>Internet options>Connections>LAN Settings:
Address: 127.0.0.1
Port: 8080

سه‌شنبه، شهریور ۲۴، ۱۳۸۸

آخرین نوای سه شنبه 8


آهنگ زیبای "عشق، عشق" با صدای زیبای خواننده ی مجار به نام مارتا سباستین، این آهنگ بدون هیچ ساز و همخوانی اجرا شده و تنها صدای زیبا و تحریر های دل انگیز خواننده است که شنیده میشه:
پ. ن:
1- به نظر من این آهنگ باید با هدفون و در جایی خلوت و آروم گوش داده بشه و ظرافت هاش بیشتر درک بشه.
2- مثل لالایی خوندن مادر برای بچش میمونه...، اینطور نیست؟
3- خیلی دوست داشتم زبان مجارستانی بلد بودم و می فهمیدم حرفاشو.
4- راستی آمار دانلودی که پرشین گیگ میده درست نیست، راجع به این آهنگ تا 26 شهریور آماردانلود 11 بار بود ولی الان میگه 6 بار در کل! می خواستم جای آپلودم رو عوض کنم ولی حوصلش نبود بیخیال شدم، از طرفی این سایت های مجانی بعد از یه مدت فایل آدم رو پاک می کنن، فعلاً که بهتر از پرشین گیگ جایی رو پیدا نکردم، این مشکلش هم اگه حل می شد عالی بود.

سه‌شنبه، شهریور ۱۷، ۱۳۸۸

آخرین نوای سه شنبه 7

آهنگ این هفته هم یکی دیگه از کارهای گروه خاکه به نام "پرستوهای مهاجر"، به نظر من این و آهنگی که هفته ی قبل از گروه خاک گذاشتم جزو بهترین کارهای این گروهن. بله میریم که با هم بشنویم:
پ. ن: نظر من اینه که صدای متفاوت و دلنشین خواننده ی این گروه یعنی شهریار خاتم واقعاً نعمتی برای موسیقی راک ایرانه، و همچنین صدایی مناسب برای سبک راک. خدایش عمر دهاد...

پنجشنبه، شهریور ۱۲، ۱۳۸۸

ما اِتّفقَ فی التهران یونیورسیتی

تا 26 شهریور نیستم، به دلیل امتحانات به تاخیر افتاده و به غایت فشرده.
البته پست های "آخرین نوای سه شنبه" رو ست کردم اتومات خودش پست میشه.
پی نوشت ها:
1- امتحانات دانشگاه ما به دلیل حمله ی لباس شخصی ها درعصر 24 خرداد 88، به دانشکده فنی واقع در میدان انقلاب، به نشانه ی اعتراض توسط مدیریت دانشگاه تهران لغو شده و به شهریورماه منتقل شد.
2- عجب مخالفت خفن و ویرانگری! واقعاً با این حرکت پدر باعث و بانی های حمله به دانشگاه دراومد و همشون الان از فرط عذاب وجدان خواب و خوراک ندارن.
3- رئیس دانشگاه تهران فرهاد رهبره و از دست نشانده های دولت در دانشگاه تهران! و از کسانی بود که از حمله ی لباس شخصی ها به کوی دانشگاه تهران در خرداد 88 پیشاپیش خبر داشته و مخالفتی با این قضیه نکرده است. وهمچنین از وضعیت لباس، غذا و کتک خوردن مستمر دانشجویان دستگیر شده در طبقات زیرین وزارت کشور خبر داشت و حتی به آنجا سرک هم می کشید ولی هرگز جایی از این قضیه صحبتی نکرد و از حقوق ضایع شده ی هیچ دانشجویی هرگز دفاع نکرد. لذا بعید به نظر میرسه که در پس پرده این عقب افتادن امتحانات خیری برای دانشجویان در نظر گرفته شده باشد...
4- محض توضیح واضحات باید گفت دولت همواره به وضوح از دانشگاه تهران وحشت داشته است و به همین خاطر بود که به محض انتخاب احمدی نژاد به مقام ریاست جمهوری در سال 84، ریاست دانشگاه تهران با شتابی بی سابقه از دکتر رضا فرجی دانا به عمید زنجانی انتقال داده شد تا کنترل اوضاع علی رغم مخالفت سرسختانه دانشجویان نسبت به این رئیس دست نشانده دوباره به دست گرفته شود. و در ادامه در سال های بعدی ریاست جمهوری احمدی نژاد این پست به فرهاد رهبر داده شد که در دوره ی اول ریاست جمهوری احمدی نژاد وفاداری اش را در پست "ریاست سازمان مدیریت و برنامه ریزی" به سیستم مدیریتی احمدی نژاد ثابت کرده بود.
5- و نکته ی آخر اینکه در سالهای قبل از احمدی نژاد برای انتخاب ریاست دانشگاه تهران انتخاباتی در دانشگاه برگزار می شد تا شایسته ترین افراد به این مقام دست یابند، ولی با به ریاست رسیدن احمدی نژاد سیستم از سبک انتخاباتی به سبکی که اکنون ملاحظه می کنید(عزل و نصب)(همان سبکی که در تمام حکومت های دیکتاتوری تاریخ بشر رواج داشته) ارتقا یافت. باشد که دانشجویان و اساتید وقت کمتری جهت انتخابات ریاست دانشگاه تهران تلف کرده و بیشتر به تحصیل علم بپردازند...آمین

سه‌شنبه، شهریور ۱۰، ۱۳۸۸

آخرین نوای سه شنبه 6


این هفته رو مود یه آهنگ لایت راک فارسی بودم، هادی پاکزاد، رضا یزدانی، خاک، فرشید اعرابی و چند تا دیگه رو دوباره گوش کردم، ولی بین اینها فقط خاک و کیوسک و تقریباً رضا یزدانی بودن که جالب بودن برام.
در این رابطه باید بگم خیلی از نوازنده ها و موسیقیدان ها قبلاً گفتن و هنوز هم می گن که فارسی خوندن روی آهنگهای راک جواب نمیده و جور در نمیاد، حرف غلطی هم تا الان نبوده. تجربه ی نه خیلی موفق گروه راک و آلترناتیو اوهام پر واضح بود و به نظر من تا الان هم فقط آهنگ های کیوسک، خاک و چندتا دیگه بودن که خوب از آب در اومدن. به هر حال تا به امروز خیلی هم از عمر راک جدید فارسی نمیگذره و باید صبر کرد و دید و زود قضاوت نکرد.
خلاصه آهنگ فوق العاده زیبای این هفته از گروه خاکه، با نوازندگی گیتار و صدای زیبای شهریار خاتم به نام غروب تنهایی:

پ. ن:
1- چندتا آهنگ خوب دیگه هم پیدا کردم و به احتمال زیاد برای هفته ی دیگه هم تو همین سبک یه آهنگ می ذارم و احتمالاً از گروه خاک.
2- آلبوم جدید شجریان به نام "رندان مست" رو هم امروز گرفتم، شاید در هفته های آینده ازش اینجا بذارم.
3- البته از اوهام هم چندتاشو که باحالن به خاطر صالح هم که شده در هفته های آینده حتماً می ذارم.
4- راستی 31 آگوست که روز جهانی وبلاگ بود رو متاسفانه از دست دادم و نشد طبق رسم این روز 5 تا از وبلاگ هایی رو که دوست داشتم اینجا لینک کنم، باشه برای سال دیگه...

یکشنبه، شهریور ۰۸، ۱۳۸۸

سینوس دَرد


حتماً خودتون هم امثال اینها رو شنیدید و جاهای مختلف هم خوندید که خیلی از آدم حسابی های کاردرست، در طول تاریخ کلاً هِی به مردم پیشنهاد می کردند که: "نه از شادی های زندگی خیلی شادمان شوید و نه از غم هایش خیلی ناراحت."
حرف غلطی هم نمیتونه باشه.
اتفاقی جایی شبیه این جمله رو خوندم...نامربوط هم نگفته بود. گفتم بقیه رو هم در جریان بذارم.
پی نوشت ها:
1- با دنده ی سنگین برانید.
2- در مواجهه با موج سینوسی زندگی و هنگام قرارگیری بر قله ی شادمانی و یا دره ی غم Л/2 اختلاف فاز را رعایت کنید.

یکشنبه، شهریور ۰۱، ۱۳۸۸

بانک مسکن حقوق چپ دست ها را رعایت نمی کند

عکس مربوط به دستگاه خود پرداز بانک مسکنه که همونطور که می بینید صفحه کلید سمت راست دستگاه تعبیه شده و اگر کاربر چپ دست باشد پدرش در می آید تا پول بگیرد.
پ. ن:
1- پدرم در اومد تا پول بگیرم
2- حقوق کجا بوده بابا؟ اینجا رای خداد میلیون نفرو میکنن تو گونی به خاطر به دست گرفتن قدرت، اونوقت میای میگی حقوق چپ دست ها رعایت نمیشه؟!

داستان خواب من 2

خوابیدم، خواب بودم، خواب دیدم یه آشنا داریم دکتر چشم پزشکه، طرف از خارج اومده و 100 ساله که ماها رو ندیده و نمیدونم چرا خیلی هم دوستیم با هم... ماهم پذیرایی و این حرفا خیلی هم تعارف داریم باطرف. شب موقع خواب اومده گیر داده به من که آقا تو موقع خواب چشمتو در بیار بیا و بنداز تو این لیوان که من بهت میدم، شب هم بذارش بغل تختت، لیوان توش یه مایعی هست که سوی چشمتو زیاد می کنه. منم هی انکار که بابا چشمای من یکیش نیمه اون یکی هم هفتاد و پنج صدم، سوی چشمم زیاد هم نشد نشد تا آخر عمر همین دوتا چشم جواب زندگیمو می دن. اون هم کلید کرده که من تز دکترام همین بوده و سالها روی کلی از موجودات آزمایش کردم و الا بلا جواب میده...
.
.
هیچی دیگه...
پیگیر شد و بغرنج. منم با خوشحالی تمام از خواب پریدم.
پی نوشت ها:
1- امروز چندتا از بلاگایی که مرتب می خونم آپ کردن، از قضا همشونم حال هواشون مثل هم بود. اوضاع نوشته های امروز و خیلی روزهای پیششون نشون میداد که رو مود خوب نیست. یک کلام اوضاع بی ریخت.
2- یا من خرابم که خود به خود طبق اصل طبیعی فقط با این بلاگا روبرو میشم یا یه چیز دیگست که نمی دونم.
3- ذکر این شعر قدیمی و کماکان خز شده الزامیست:
"شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل / کـجا دانـند حال ما سبکـباران ساحـلها"

جمعه، مرداد ۳۰، ۱۳۸۸

فی مقامات ساسی مانکن

اونجا که گفت: "می خوام فقط واسه من بپوشی لباسای شبِ تنگو"، خودشم نمی دونست داره حق الناس رو زیر پا میذاره.

چهارشنبه، مرداد ۲۸، ۱۳۸۸

آخرین نوای سه شنبه 4


موسیقی این هفته از پینک فلوید:

پی نوشت ها:
1- ببخشید که این هفته یه کم تاخیر داشتم و با دیر آپلود کردنم باعث شدم این پست تبدیل بشه به اولین نوای چهارشنبه، داشتم یه جای دیگه یه آخرین نوای سه شنبه ی دیگه گوش می دادم، حال داشت می داد. دلم نیومد بیخیالش بشم.
2- این ایده ی آهنگ گذاشتن اینجا هم شده برام دردسر! همش دارم انواع و اقسام شنیدنی ها رو می شنوم، از عتیقه های ایرانی و غیر ایرانی بگیرید بیاید تا انواع سازها و سبک ها ی جدید و مختلف.
به چیزهای جالبی هم برخورد می کنم گاهی، یکیش مثلاً اینه که بهرام آقاخان یه قطعه ی گیتار فلامنکو زده و اسمشو گذاشته "تانگو برای استاد میر هادی". نواخته ی قشنگی بود و حرکت قشنگی نیز هم.
3- در فروشگاه موسسه رسانه های تصویری، تعداد خیلی زیادی سی دی دیدم به نام موسیقی نواحی ایران، تقریباً همه ی نواهای ایرانی رو پوشش می داد، از جنوب تا شمال، شرق و غرب، موسیقی کیش و قشم، موسیقی مازندران، خراسان، آذربایجان، بختیاری و ...، خیلی به نظر باحال میومدن، می خواستم حتما بگیرمشون، به ذهنم زد کادوی تولد، سی دی ها رو درخواست بدم به بچه های ستاد سالگرد که فعلاً در مرحله ی اصرار و انکاره.
به هر حال اگر این دفعه هم نشه حتماً یه دفعه ای می شه و من این سی دی ها رو می گیرم و احتمالاً بعضی هاشون رو اینجا می ذارم.

دوشنبه، مرداد ۲۶، ۱۳۸۸

ساعات خیلی خوش


پی نوشت:
1- بازی بازی، با همه بازی، اول لفظ و مناظره بازی، بعد هم دودره بازی، شلوغ بازی، مردم بازی، بعد گلوله بازی، اول الکی، بعد راستکی.
2-
3- این بلاگو که پست کردم متوجه شدم دیدن عکسها برای همه مقدور نیست و دیدن آن نیاز به تجهیزات خاص دارد، با اینکه تنها 1 ساعت از آپلود عکسها می گذشت و هیچ نشانه ی خاصی در اسم فایل ها نبود باید دست مریزاد گفت به سرعت عمل و تکنولوژی بچه های تیم خصوصی سازی مطالب اینترنت! برای دیدن عکس ها، تجهیزات خاص رو می تونید از اینجا بگیرید. (نام فایل را مِن باب پیچش تغییر داده ام، ولی با کمی تلاش نامش را می توانید در قسمت توضیحات صفحه ای که باز می شود کشف کنید)
4- عکس ها بسته شده بودن توسط مخابرات، ولی الان باز شده. من کلاً نمی دونم چرا! هیچی نمی فهمم از این قضیه.

سه‌شنبه، مرداد ۲۰، ۱۳۸۸

آخرین نوای سه شنبه 3

این هم یه آهنگ زیبای تلفیقی سبک های سنتی ایران و بلوز، از عبدی بهروانفر و محسن نامجو که در کنسرت سال 86، در ارمنستان اجرا شده است:
پ. ن: عبدی بهروانفر از دوستان قدیمی محسن بوده و آشنایی نامجو با سبک های گسترده ی موسیقی، تحقیق و تلفیق آنها به واسطه ی این دوستی گسترش و پختگی پیدا کرده است، البته استعداد و صدای خوب نامجو را هم نمی توان نادیده گرفت. به هر حال شخصاً کارهای نامجو را بیشتر از عبدی می پسندم.

شنبه، مرداد ۱۷، ۱۳۸۸

نکاتی چند در باب سفر به سرزمین اسلام، عربستان

نکات اینجا راجع به سفر به عربستانه که سال پیش (1387) به همت قرعه کشی عمره دانشجویی اتفاق افتاد، و همچنین با توجه به اینکه پارسال این موقع در مدینه بودم پست بد موقعی هم نیست.
این سفر نکات آموزنده ای در بر داشت:
- پس از اینکه آقای قرعه کش اسم منو خوند دوربین صدا و سیما منو دید و فیلم گرفت ولی به خاطر موهای بلند و ناخن سیاه و تیپ غیر حذب اللهی هیچ وقت حاضر به پخشش نشد.
- آقای فیلم بردار صدا و سیما پس از اینکه اسم یکی از بچه ها خوانده شد، به او اشاره کرد و ظاهراً با انگشت، اشکش را پاک کرد و بعد انگشتش را به زبانش مالید و دوباره به زیر چشمش زد و همچنین خنده ی شیطنت آمیزی هم ضمیمه کرد. یعنی گریه کن تا فیلم بگیرم...پیگیر مسایل بعدی نشدم، رفتم آن طرفتر.
- در مکه و مدینه پسر ها اجازه دختر بازی نمی یابند، ولی در شهرهای دیگر مانند جده و ریاض مانعی وجود ندارد. این را یک پسر خوش تیپ که درعطریات فروشی کار می کرد گفت، و اضافه کرد ما که اینجا غیر از دو چشم و یک جسم سیاه چیز دیگری نمی بینیم و بعد خوشحال از این شوخی خود لبخندی زد.
(+) مراجعه شود به عکسی که در همین رابطه سال پیش اینجا گذاشته ام.
- عربهای آنجا علاقه ی شدیدی به موسیقی های شاد ایرانی دارند، و هرچه را که موجب رقص شود به شدت دوست داشته و همواره مشتاق دریافت این فایل ها به صورت بلوتوث هستند.
قطعاتی چند از ساسی مانکن، علیشمس، تست شده و نتیجه ی خوبی بر ملت عرب داشت.
- در مکه مغازه هایی وجود داشتند که کارشان فروش تولیدات صوتی و تصویری بود، از جمله سی دی ها و دی وی دی های موسیقی، کلیپ و غیره ( همان ویدئو کلوپ خودمون).
با کمال تعجب در آنجا کاست و سی دی اورجینال اکثر خواننده ها و گروه های غربی هم دیده می شد حتی گروه های متال و رپ، و صد البته در بسته بندی شیک و خوب. اسم برخی جالبتر ها در زیر آمده:
Metallica, Black Sabbath, Slipknot, Linkin Park, Limp Bizkit, Korn, Tool, Led Zeppelin, Michael Jackson, Eminem, Coolio, 2PAC, Down low, Pink Floyd, S.O.A.D, Guns' N Roses, Nirvana, Elvis Presley

- اگر کسی انگلیسی صحبت کند بیشتر برایش احترام قائل هستند نسبت به فارسی زبانان.
- بعضی ها از ماشین های مدل بالا عکس می گیرند و عرب ها این حرکت را تحقیر آمیز نظاره می کنند.
- اسپیریت، نایک، آدیداس، دی اند جی و ... همه و همه در مکه و مدینه فروشگاه های بزرگ دارند.
- بر خلاف مردم ایران که همواره مشغول نگاه کردن به همدیگه هستند، آنها همدیگر را در خیابان اصلاً نگاه نمی کنند و هر کس مشغول خودشه.


عکسها: هر دو در مدینه، مسجد النبی گرفته شده اند، گویا بچه ها آنجا راحتند، خسته اگر شوند بلافاصله جای استراحت خودش محیا می شود.

سه‌شنبه، مرداد ۱۳، ۱۳۸۸

آخرین نوای سه شنبه 2

در راستای قول قبلی که داده بودم، سه شنبه ِ آهنگ ِ این هفته به نام "شب" و کاری از استاد شجریانه، و بی ارتباط با وقایع این روزها هم نیست.
البته همانطور که قبلاً گفتم علاقه ی خیلی وافری به موسیقی سنتی نداریم ولی از طرفی بی اعتنایی به بعضی از قطعات زیبا هم بی معرفتیه، به خصوص که این قطعه الان حدیث دل خیلی ها هم هستو نمیشه نادیده گرفتش.

شنبه، مرداد ۱۰، ۱۳۸۸

کنفرانس خبری دو تن از چهره های سیاسی، محمد علی ابطحی، محمد عطریانفر

- ابطحی: "بازجوهای مودبی داشته ام."
ما هم به نوبه ی خود از طرف آقای ابطحی از بازجوهای عزیز به دلیل سلوک مودبانه نهایت تشکر را داریم.
- عطریانفر: "به درک که بقیه چه فکری می کنند، خودمان را عشق است.
البته ببخشید من اینقدر رک حرف می زنم ها، احساساتی شدم یه خرده.
البته زندان هم کلاً همچی بگی نگی خاصیت رک کنندگی داره."

پی نوشت ها:
1- در مدت زندان، شاهد تغییر و تحول مثبت قلبی این دوستان بوده ایم.
2- حالا از شوخی که بگذریم می بینیم که چاره ی دیگری هم جز این سبک حرف زدن ندارند، آدم دلش می سوزه واقعاً.
اون از انتخابات اونم از رفتار با مردم و الان هم این رفتار با چهره ها...من که از دیدن این کنفرانس ها پاک شوکه شدم.
3- راجع به "دکترین شوک" تازه ترین نوشته ی نائومی کلین، نویسنده و فعال سیاسی، حتما اینجا را بخوانید.
4- متن کامل کتابو می تونید از اینجا دانلود کنید:

جمعه، مرداد ۰۹، ۱۳۸۸

فیلم سینمایی کیش و مات، با بازیگری اکبر عبدی و محمد رضا هدایتی و ...

داستان اینه: یه آقای بدشانس و افسرده حال میره پیش دکتر (خانم دکتر) روانپزشک...طبق روال همیشگی این فیلم ها خانم دکتر خوب، مهربان، خوشگل، معصوم، لوس و ناز و پولداره و صد در صد یه نامزد مثلاً مولتی میلیاردر هم داره.
در داستان فیلم خانم دکتر یه کوچولو از آقای مریض خوشش میاد و در نتیجه به آقای نامزد حس حسودی و کم آوردن دست میده و میاد که خودی نشون بده و مثلاً یه حالی بده به آقای مریض که طرفو نافرم میندازه تو هچل و بدبختی.
آخرش هم معلوم میشه که همه ی این کارای آقای نامزد دروغ بوده و این آقا قصدی جز بالا کشیدن پول های بابای دختر نداشته و اون حرفها و کارا همه فریبکاری بوده.
لذا چون طرف (آقای نامزد) بد بوده و خدا فریبکاران را دوست ندارد، کاراش تابلو میشه و به هدفش نمیرسه و میشه آدم بده ی داستان و نابود میشه کلاً و دیگه هم ازش خبری نمیشه.
بعد در 20 ثانیه ی آخر فیلم مریض و خانم دکتر در یک حرکت محیر العقول و بدون مقدمه چینی و خبر قبلی ازدواج می کنن و تو باغ قدم میزنن و به همدیگه دقت می کنن و کلاً همه چیز خوب و خوش و رله میشه.
پی نوشت ها:
1- جدی نماشاچیا پا شده بودن و داشتن می رفتن که یه دفعه عروس و داماد رو با لباس عروسی نشون داد، به خدا قبلش هم هیچ صحبتی راجع به این قضیه نشده بود. مثلاً اگه صحنه ی ازدواج رو نشون نمی داد چی میشد؟ جدی فقط حداکثر 40 ثانیه از زمان فیلم کاسته میشد.
2- اکبر عبدی و محمدرضا هدایتی هم تو این فیلم بودند، عجبا.
3- یکی از استادامون می گفت در پروژه ی لیسانس و ارائه پایان نامه جهت اخذ مدرک کارشناسی حتماً لازم نیست روش درستی برای یافت مجهولات ارائه شود، حتی می توان تحقیق کرد و روش غلطی را ارائه کرد که باعث شود آیندگان دیگر این روش غلط را امتحان نکنند...در واقع این هم یک نوع کمک به پیشرفت است. نشان دادن راه های احتمالی خطا، و نمره هم دارد.
حالا قضیه ی خودمه... من که فیلمو دیدیم، توضیحشم گذاشتم این بالا، حالا دیگه خود دانید.
4- عمراً اگه دست از سینما رفتن بکشم، ما کلاً هِی به سینمای ایران امیدواریم.

چهارشنبه، مرداد ۰۷، ۱۳۸۸

آخرین نوای سه شنبه 1


قطعه ی زیبای گیتار فلامنکو از آلبوم جدید ویسنته آمیگو
پ. ن: از این به بعد هر هفته سه شنبه ها یه آهنگ خوب به سلیقه ی خودم میذارم اینجا برای دانلود، البته به همراه عکس از نوازنده، یا خواننده و یا هر چیز مربوط و نامربوطی، با تیتر "آخرین نوای سه شنبه".

جمعه، مرداد ۰۲، ۱۳۸۸

معلوم نیست طرف تو خیابون چرا موقع دادن جواب سوال فلان جا کجاست؟ به جای نمی دونم میگه کجا بهت آدرس دادن؟

در این مواقع پیشنهاد میشه به جای بحث کردن راتونو بگیرید برید، اون آدم دیگه مهره ی سوختست.

شنبه، تیر ۲۷، ۱۳۸۸

دومین سالگرد فوت پدرم

از لابه گری کرا کنم یاد / تا پیش من آردش به فریاد

غم بیشتر از قیاس خوردست / گردابه فزون ز قد مرد است

زان بیشتر است کاس این درد / کان را به هزار دم توان خورد

Pitasi By Clogs
پ. ن : الان یادم اومد از اون روز تلخ و حال خودم، و قرصهای دیازپام و کدئین و زاناکس که هرگز آرومم نکردند وهیچ وقت نتونستن باعث بشن که خوابم ببره.
یادم اومد از بچه های دانشگاه که تقریباً همشون علی رغم هماهنگی زیاد و گرفتن اتوبوس و گرمای تابستون و کلی دردسر خودشونو رسوندن، و چه دسته گل بزرگ و قشنگی آوردن، واقعاً از بچه های دانشگاه این انتظارو نداشتم، کارشون خیلی برام ارزش داشت.
یادم اومد از دوستای قدیمی که از همون اول که در بیمارستان بودم و مطلع شدن و اومدن و برام لباس آوردن و تا آخرین مراحل غم که ماه های زیادی طول کشید همراه بودن...
تو چاپ اعلامیه چقدر زحمت کشیدن و در کارهای نهار و شام...
مسجدی که دوستم برایمان گرفت...
چه کسایی که در مجلس ختم آمدند و من حتا اسمشان هم یادم نبود...
علی رغم کار و زندگی زیاد، نزدیک به یک هفته، تمام روز در خانه و همراه من بودن که تنها نباشم...
چقدر به هر زور و بدبختی بود منو می خندوندن! اونم مرهمی بود بالاخره.
چه شبها که تا صبح بیدار موندن و حرف زدیم، خوابم نمی برد و اونها هم می دونستند و بی خوابی رو تحمل می کردن...
چقدر دوستا و بچه های دانشگاه بداخلاقی ها و افسردگی هامو تحمل کردن...
دست خودم نبود، کم صبر و بداخلاق بودم.
دوستان برادرم که چقدر زحمت می کشیدن، خرید ها، هماهنگی ها، حتی جارو کشیدن ها...
پارسال همین موقع در مراسم سالگرد و سر خاک چقدر دو تا از رفقا زحمت کشیدن و مارو شدید شرمنده کردن.
دوستای بامعرفت و خیلی گلی دارم، خدا حفظشون کنه...
خیلی وقته که بعضیاشونو ندیدم...
اگه اینجارو خوندن بدونن که جویای حالشون هستمو دلم براشون حسابی تنگ شده و اینکه کارهای ارزشمندی برای ما کردن و من هیچوقت فراموش نمی کنم...

پنجشنبه، تیر ۲۵، ۱۳۸۸

سقوط هواپیمای مسافربری تهران-ایروان در جنت آباد قزوین و ...

168 نفر با هواپیما می خورن زمینو همه هم میمیرن و یه کم ناراحتی و رئیس جمهورم چون نا فرم مردمیه دستور پیگیری میده و همین، بعد هم یه کمیته ارزیابی تشکیل میشه و یه ماه سرگرمی و گفتگو و بررسی های مختلف و الخ. خیلی هم مرام بزنن جعبه ی سیاه رو میان توسط تیم مخلص و بدجور زحمت کش بررسی و ارزیابی پیدا می کنن و کلی منت که دیدید ما چقدر زحمت کشیدیم تا جعبه سیاهو پیدا کردیم؟! آخه بچه ها فقط شبا وقت گشتن داشتن و این موقع ها جعبه سیاه سخت دیده میشه. نتیجه ی تحقیقات هم این میشه که از این سری میدیم بچه ها جعبه رو نقره ای متالیک رنگ بزنن که شبا بهتر دیده بشه و در موارد مشابه بچه های تیم جستجوی جعبه ی سیاه خیلی اذیت نشن. و در آخر هم یه کمیته تشکیل میشه به نام معاونت رنگ و نقاشی و بتونه جعبه ی سیاه هواپیماهای جمهوری اسلامی ایران با خداد میلیارد بودجه و دفتر و دستک و چندین و چند نفر پرسنل وانواع و اقسام رئیس و قربان مشاور و معاون اول و دومو و ... و هر سال هم یه همایش بین و المللی رنگ و نقاشی برگزار می کنن و همه هم خوشحال از این همه پیشرفت و گسترش مرزهای علم...
اگه آمار تعداد دفعات پخش این خبر در رسانه های مملکتمون با کشته شدن زن مصری در آلمان مقایسه بشه شرط می بندم تعداد دفعات پخش خبر زن مصری با اختلاف زیادی بیشتر باشه، چون احتمالاً به ظن آقایون مصلحت اینجوریه! فقط فرق خبرش اینه که مجری هنگام دادن خبر مرگ این 168 نفر یه حال اساسی به بیننده ها میده و قیافه ی ناراحت به خودش میگیره و بعدش هم مثل یه پسره مظلوم و گل به همه ی ملت ایران قول شرف میده که به جون مادرامون ارزیابی می کنیم و به شما هم خبر میدیم. شما فقط خودتون رو ناراحت نکنید چون ما اینجا وایستادیم مثله توپ!، بعدشم میریم واسه یه آهنگ توپ که شما بیننده ها رو از این مود غم در بیاریم! با ما باشید.
پی نوشت ها:
1- یعنی اگه رئیس جمهور دستور پیگیری نمی داد، بچه های تیم بررسی و ارزیابی رو مود مناسب جستجو و بررسی نمیومدن؟، این ادا اطوارا خیلی وقته که خز شده!
2- چقدر مفت و فله ای میشه تو این مملکت مُرد!
چقدر مفت و فله ای ؟
چقدر مفت؟
چقدر؟
؟
3- راستی الان رفستجانی در دانشگاه تهران مشغول صحبته و می تونید گزارش لحظه به لحظه نماز جمعه تهران رو اینجا بخونید.
4- گزارش نه چندان کامل نماز جمعه تهران و برخی اخبار مربوط به آن را می تونید اینجا بشنوید، از هیچی بهتره.
5- لیست فیلم های نماز جمعه ی امروز 26 تیر را اینجا ببینید.
6- من خبر مستقیم ندارم ولی احتمال خیلی زیاد امروز خیلی شلوغه، چون تجربه نشون داده هلیکوپتر نیروی انتظامی فقط روزهایی که خبری شده می پره و الان در حال پریدن بر فراز تهرانه.
7- تحلیل سخنان رفسنجانی را هم اینجا بخوانید.

سه‌شنبه، تیر ۲۳، ۱۳۸۸

مسابقات گیتار تیر ماه 88

امروز یه سری به این مسابقه زدم، البته یه مقدار دیر رسیدم و زیاد نتونستم از قسمت فلامنکو لذت ببرم و فقط آخراش بود و گیتار کلاسیک ( از ساعت 6:30 به بعد بخش آزاد گیتار کلاسیک بود ) و یه جمعیت کم، چون خیلیها خسته شده و رفته بودن. واقعاً 7 ساعت زمان زیادیه برای یه مسابقه، نمی دونم تیم داوری چی میکشن از اینکه سه روز پیاپی، هر روز هفت ساعت ( ساعت برنامه از 1 بعد از ظهر تا 8 شبه ) باید بشینن روی صندلی ها و گیتاریست ها رو داوری کنن. راجع به سالن هم کمبود فضا طبق روال همیشگی این جور مراسم وجود داشت و برای خیلی ها جایی برای نشستن نمونده بود و سرپا و سرگردان بودن، البته سالن با تمام کوچکی جای خوبی بود و از لحاظ صدا برداری و تهویه واقعاً بی نقص بود.
پی نوشت ها:
1- امروز یه بار دیگه بهم ثابت شد که گیتار کلاسیک رو اصلاً نمی تونم اون طور که باید و شاید دوست داشته باشم و به عبارت ساده تر غیر از قطعه های آستوریاس(۱)، الحمبرا(۲)، راپسودی مجار(۳)و پرواز زنبور عسل(۴) و چند تا قطعه ی معدود دیگه، با هیچ نواخته ی کلاسیکی که با گیتار باشه حال نمی کنم! در مقایسه باید بگم گیتار سبک فلامنکو رو خیلی خیلی بیشتر دوست دارم.
(۱) Dance (Flight ?) of the Bumble Bee - Rimsky Korsakov mp3
(۲) Asturias - Isaac Albeniz mp3
(۳) Recuerdos de la alhambra - Francisco Tarrega mp3
(۴) Hungarian Rhapsody No. 2 - Franz Liszt mp3
2- آهنگ های سبک فلامنکو خیلی متنوع و زیبان ولی بین اینا این یکی(۵) که از "پاکو د ِلوچیا" ست خیلی محشره و اتفاقاً امروز هم یکی از گیتاریست ها خیلی خوب اجراش کرد و با تشویق زیاد روبرو شد.
(۵) Almoraima - Paco De Lucia mp3
3- خواهشاً فلامنکو رو با فلامینگو اشتباه نگیرید، اینقدر هم سرش بحث نکنید، فلامنکو درسته! Flamenco Guitar
4- امروز تو گشت و گذار تو نت یه اجرای خیلی باحال از آهنگ "پرواز زنبور عسل" ( آهنگ فیلم هاچ زنبور عسل ) دیدم که به صورت همنوازی تار ( استاد کیوان ساکت ) و پیانو تنظیم شده، جالبه، لینک دانلودش هم اینجاست:
Dance (Flight ?) of the Bumble Bee - Tar & Piano, Keyvan Saket [+] mp3

جمعه، تیر ۱۹، ۱۳۸۸

داستان خواب من 1

دیشب خواب بزرگی دیدم،
به بزرگی یه کندوی پر از زنبور عسل.
راستش چند بار برام پیش اومده و عجیبه برام چون چند روز بعدش بعضی از آدمهایی که کمتر می بینمشون و از قضا توی اون خواب حضور داشتن بهم زنگ زدن.
توی این خواب عده ی زیادی از آدم هایی رو که در طول زندگیم دیدم و باهاشون آشنا شدم و شناختم ( یا نشناختم ) حضور داشتن... مرد، زن، پیر، جوون، دور، نزدیک، دوست، فامیل، قدیمی، جدید، مرده، زنده...
قدیمیا میگن آدم در لحظه ی مردن یه همچین صحنه ها و آدم های کثیری میان جلوی چشمش...، نکنه من قرار شده بمیرم و خودم بی خبرم؟
لطفاً اطلاع رسانی کنید.
دو نقطه دی
پی نوشت ها:
1: اصولاً من خواب نمی بینم، البته اطباء میگن می بینم ولی یادم نمی مونه و استدلالشون هم اینه که حتی حیوونا هم خواب می بینن.
2: واقعاً عده ای نصیحت های همیشگی و تکراری و پرت و مزخرف و کلیشه ای و هدیه های چرت و بی مصرف و بی ارزش رو نشانه ی علاقه می دونن و وسیله ای برای ابراز محبت؟ اگه جواب مثبته حاضرم هرگز از آن عمه ی کذایی ابراز محبت نبینم.
3: عمه، بابایم کجاست؟
4: این روزا دارم خودمو مرور می کنم.

پنجشنبه، تیر ۱۸، ۱۳۸۸

شنبه، تیر ۱۳، ۱۳۸۸

Joan Baez-We Shall Overcome (2009), Andy & Bon jovi-Stand By Me


+ آهنگ مشترک اندی و بان جووی را از اینجا دانلود کنید Download MP3
+ آهنگ "ما پیروز می شویم" خانم جوان بائز را از اینجا دانلود کنید Download MP3

پ. ن: هر دو قطعه برای همدری با مردم ایران در رابطه با وقایع بعد از انتخابات 22 خرداد 1388 اجرا شده اند، در ضمن بان جووی و جوان بائز برخی از قسمت های این دو آهنگشان را به زبان فارسی خوانده اند.

پنجشنبه، تیر ۰۴، ۱۳۸۸

به جنبش اعتراضی بادکنک سبز بپیوندید، جمعه 5 تیر ساعت 1 بعد از ظهر

جمعه 5 تیر ساعت 1 ظهر بادکنک های سبز و سیاه خود را که با روبان های سبز و سیاه تزئین شده اند، به آسمان می فرستیم تا اعتراض خود را به مسالمت آمیزترین شکل ممکن اعلام نماییم. برای پرکردن بادکنک ها می توانید از گاز شهری استفاده کنید. بدین شکل که در ابتدا یک سوم بادکنک از هوا پر شود و دو سوم بقیه هم به وسیله ی گاز شهری.
البته با توجه به استفاده از گاز شهری و احتمال انفجار گاز توجه شود که از مجاورت وسایل جرقه و شعله زا با بادکنک جلوگیری شود.
پ. ن 1: در ضمن آنطور که از اخبار به گوش می رسد ظاهراً آدرس محل دفن ندا از قرار زیر است:
بهشت زهرا، قطعه ۲۵۷، ردیف۴۱، شماره ۳۲
پ. ن 2: متن جالبی خوندم در وبلاگ آنتی تز که نوشته بود:
"به همین دلیل مهمترین کارکرد یک حکومت توتالیتر و تمامیت خواه برای بقای خود، قطع ارتباط افقی میان شهروندان است تا تجربه "دیده" شدن پدیدهها و امور قابل انتقال نشود. تا افراد درک نکنند که همگی در حال سقوط اند. و همگی ذیل این تبعیض و تحقیر، دارای حسی مشترک و اضطرابی درونی هستند. "
جالب و درست گفته و رفتار صدا و سیما هم به خوبی بیانگر این واقعیته...
متن کامل رو هم از اینجا می تونید بخونید.

چهارشنبه، تیر ۰۳، ۱۳۸۸

در احوال تنها برادرم و غیبت چند روزه ام

داد و بیداد که چه گذشت بر من یکشنبه و دوشنبه شب ( 30 , 31 خرداد ) در اتاق خالی از تنها برادرم...
صد لعن و نفرین بر این نا مردمان باد، که گر شد، خود نشد و اینان کردند که بر همینان باد این لعن و نفرین مکرر.

- به مناسبت بروز درد ناگهانی، شدید و خطرناک در قلب و دست چپ تنها برادرم و بستری شدن چند روزه اش در بیمارستان به دلیل فشارهای گسترده ی روانی این روزهای شوم و این مشغله های عبث انتخاباتی و نظاره ی صحنه های به غایت تلخ زاییده ی کژ خلقی این بی خردان، که چه بسا می رفت به خلق اثری به غایت زشت و بی معنا و نا بهنگام برای برادرم، من و خانواده ام.

پ. ن 1: پس از فوت پدرم بر اثر عارضه ی قلبی که تیر ماه امسال دومین سالگرد تلخش فرا خواهد رسید، این روزها دیگر توان تحمل فشار های این چنینی برای خود و خانواده ام را ندارم.
پ.ن 2: این بود دلیل غیبت چند روزه ام.

دوشنبه، تیر ۰۱، ۱۳۸۸

برائت 1


آبخت چه کرد با ما این جان روزگار
آبخت چه داد به ما هدیه آموزگار؟
****
بدینوسیله ابراز برائت می نمایم از آنچه که به چشم دیدم دراین مدت در خیابان ها و یو تیوب ها و گلوله در گلوی نحیف آن دختر ( که چشمان بی نگاهش و خون پخش شده اش بر روی زمین لحظه ای رها نمی کند بغض گلویم و ذهن آشفته ام را )، از آنچه که خواندم، از آنچه که نوشتم، از آنچه که یاد گرفتم از شخصیت این نامردمان، از آنچه که دانستم از بازی ها و سیاست هایشان، چه اگر این ها نیز نمیدانستم از ایشان، مرا نه فرقی می بود و نه باکی! که من اکنون نیز همان خاکم که بودم.

جمعه، خرداد ۲۹، ۱۳۸۸

قطعه شعر جمعه

اطلاعیه ستاد کروبی: برنامه تجمع اعتراض آمیز روز جمعه، به شنبه ساعت ١٦ در میدان انقلاب موکول شد

ستاد انتخابات مهدی کروبی در اطلاعیه ای اعلام کرد: برنامه تجمع اعتراض آمیز روز جمعه به شنبه 30 خرداد ساعت ١٦ در میدان انقلاب موکول شد.
متن اطلاعیه به شرح زیر می باشد :
به دنبال در خواست مجوز تجمع در میدان انقلاب به منظور اعتراض به نتایج مخدوش اعلام شده انتخابات ریاست جمهوری ضمن تقدیر از حساسیت مهم مردم شریف ایران به اطلاع می رساند برنامه قبلی اعلام شده در خصوص حضور در نماز جمعه با لباس مشکی لغو گردید.لذا از هموطنان عزیز می خواهیم روز شنبه با حضور پر شور خود در راهپیمایی بزرگ میدان انقلاب تا آزادی اعتراض خود را به نحوه برگزاری انتخابات ریاست جمهوری اعلام نمایند.

پنجشنبه، خرداد ۲۸، ۱۳۸۸

برپایی سایت اینترنتی برای بررسی رای های داده شده به کروبی و رضایی

این دو سایت جهت ثبت نام از کسانی که به این دو کاندیدا رای داده اند برپا شده است، و با گرفتن آمار دقیق رای دهندگان به پروسه اعتراض این دو کاندیدا به نتایج به دست آمده از انتخابات کمک می کند.

یکشنبه، خرداد ۲۴، ۱۳۸۸

گفتار اندر خطاب به یکی از کاندیداها

ای کاندیدایِ مار بر دوش / ای دیکتاتور ِ هم مرام جورج بوش
دولت طلبی سبب نگه دار / با خلق خدا ادب نگه دار
آنجا که فسانه ای سگالی / از ترس خدا مباش خالی
وان شغل طلب زروی حالت / کز کرده نباشدت خجالت
و... از این دست سخن بسیار است
**********
اندر احوالات خودمان ها:
ساقی می مشکبوی بردار / بند از من چاره جوی بردار
آن می که عصاره ی حیاتست / با کوره ی کوزه ی نباتست
زین خانه ی خاک پوش تا کی / زو خوردن زهر و نوش تا کی
چون پیله ببند خانه را در / تا در شب خواب خوش نهی سر
این خانه که خانه ی وبالست / پیداست که وقف چند سال است
ساقی ز می و نشاط منشین / می تلخ ده و نشاط شیرین
آن می که چنانکه حال مرد است / ظاهر کند آنچه در نورد است
از اینجور حرفا...
پ. ن 1: اینجا تهران است، تقریباً همه ی سایت های خبری و اطلاع رسانی فیلتر شده اند، پهنای باند اینترنت توسط مخابرات برخی از مناطق کم شده است لذا کاربران با مشکل سرعت اینترنت فوق العاده پایین روبرو هستند، اس ام اس ها قطع شده اند، مردم ناراضی از نتیجه ی انتخابات توسط یگان های ویژه سرکوب می شوند، امتحان های شنبه و یکشنبه ( 23 و 24 خرداد ) دانشگاه های آزاد و تهران و شریف و امیر کبیر لغو شده اند، کلاً شکر خدا همه چیز نا فرم روبه راه است. الحمدلله

شنبه، خرداد ۱۶، ۱۳۸۸

سه‌شنبه، خرداد ۰۵، ۱۳۸۸

شهرام صولتی

شاعر می فرماید:
دختر شاه پریونه / ولی کسی نمیدونه
فرشته ای از آسمونه / ولی کسی نمیدونه
در این قطعه شعر به شکلی غیر مستقیم و فوق العاده زیرکانه به انتقاد از وضعیت نا مطلوب اطلاع رسانی به شهروندان در کلان شهرها، شهرها، روستا ها و مناطق حومه ای و همچنین شوراهای محلی و کلوپ ها پرداخته شده است. خلاصه آقا شهرام از وضعیت اطلاع رسانی اصلاً راضی نیست.
*****
خواننده : شهرام صولتی، آلبوم : قسم، آهنگ : خودشه
آهنگ رو خودتون باید گوش کنید! از اینجا.
پی نوشت:
- اسم آهنگ هم هست "خودشه"، بالاخره آقا شهرام در صد سالگی کیس مناسبو پیدا کرد.

جمعه، خرداد ۰۱، ۱۳۸۸

انتخابات 1

این آقا اکبر ِ رفسنجانی اگر یک حرف درست در طول زندگیش گفته باشه اینه که امروز در نماز جمعه در دانشگاه تهران گفته: رای ندادن در این انتخابات کاری غیر منطقی و نادرست است، چه این موضوع از لحاظ عقلی و منطقی بررسی شود چه از لحاظ مادی و معنوی و شرعی و ...
پ. ن: ظاهراً مسئله ی مورد توجه آن دسته از مردم که تصمیم به تحریم انتخابات گرفته اند صرف انتخاب نامزدی مشخص نیست بلکه این دسته از مردم به کل سیستم را مورد تایید ندانسته و سعی بر تحریم آن دارند، از طرفی باید گفت با مشارکت کمتر مردم اطمینان جناح حاکم از بقای خود بر صندلی قدرت بیشتر خواهد شد. لذا باید توجه داشت که انفعال و بی‌تحرکی در رابطه با آنچه در 4 سال اخیر رخ داده است یعنی دادن رای اعتماد به عملکرد دولت اخیر. بنابراین اگر اعتراضی وجود دارد باید به شکل تغییر باشد نه تحریم.
در ضمن برنامه های تبلیغاتی کاندیداهای انتخابات را می توانید در اینجا ببینید.

جمعه، اردیبهشت ۱۸، ۱۳۸۸

0098

"باباش کارش اداریه / ولی ماشین خانم فراریه"

در اینجا شاهد جمله ی نیشدار و انتقادی کیوان بهارلو، علی شمس و اشکین هستیم، که به شکلی کاملا پاپ ولی معناگرایانه و همچنین با رعایت کلیه ی قواعد مربوط به قافیه و ردیف در شعر کهن پارسی و همچنین هارمونی در شعر و موسیقی، مخالفت خودشون رو نسبت به اوضاع بد اقتصادی و نا بسامانی ها در دستگاه های دولتی، دامنگیر شدن اختلاس ها و عدم نظارت صحیح در این دستگاه ها و وجود دست های پنهان در عقد قراردادهای میلیاردی و دریافت رشوه های کلان توسط مدیران ادارات دولتی اعلام کرده اند!

لازم به ذکر است این نحوه ی بیان تاثیری بسیار مخرب بر ذهن نخبگان رّقاص در میهمانی ها داشته و احتمال تشدید تفکرات انتقادی و اصلاحی و همچنین پدیده ی فرار مغزها را در بر خواهد داشت.

دوشنبه، اردیبهشت ۱۴، ۱۳۸۸

جمعه، اردیبهشت ۰۴، ۱۳۸۸

امتحان نامه (5)


"تو μ می بینی و من پیچش μ"
برگرفته از دفتر خاطرات شهید مهندس نریمان دستپاک، 3 شب قبل از اجرای عملیات فیزیک 2.

********



μ: (مو) (به یونانی: Μυ) دوازدهمین حرف الفبای یونانی است. و در علوم ریاضیات و مهندسی کاربردی گسترده دارد.

همینجوری کلاً

خرسندی را به طبع دربند/می باش بدانچه هست خرسند
جز آدمیان هر آنچه هستند/بر شقه ی قانعی نشستند
در جستن رزق خود شتابند/سازند بدان قدر که یابند
چون وجه کفایتی ندارند/یارای شکایتی ندارند
آن آدمی است که از دلیری/کفر آورد وقت نیم سیری
گر فوت شود یکی نوالت/برچرخ رسد نفیر و نالت
گر تر شودت به قطره ای بام/در ابر کشی زبان به دشنام
شرط و روش آن بود که چون نور/ز آلایش نیک و بد شوی دور
چون آب ز روی جان نوازی/با جمله ی رنگ ها بسازی

سه‌شنبه، فروردین ۲۵، ۱۳۸۸

دلتنگی مازوخیستی

یعنی دلم لک زده برای درس خوندن سنگین.
نه از اون جورا که کل ترم درس بخونه ها، نه اصلا! اون آدمو منضبط می کنه! آدمو تبدیل به بچه مثبت می کنه! تبدیل به مهندس واقعی می کنه! آدمو در چهارچوب زندگی علمی حبث می کنه! منظور من از اون دقیقه نودی هاست، از اون هایی که آدم می بینه همه از یک ماه قبل شروع به خوندن کردن ولی خودش هنوز لای کتاب رو هم باز نکرده، و وای چه استرسی! بعد تصمیم میگیره و می خونه! و توی 2 3 روز کلی می خونه و مسلط میشه و میره جلو و یه جورایی حداقل به نظر خودش از بقیه میزنه بالا...بعد امتحانو که داد تازه میفهمه زندگی بدون فشار یعنی چی! تازه می فهمه چقدر قدرت بدون مصرف مونده داره! تازه می فهمه اگه کمتر تنبل باشه چقدر سریعتر می تونه پیشرفت کنه و الخ.
در واقع همان حس مازوخیست بودن است که به شیوه ای نوین بیان شده است.

Pause

یعنی می دونی به چی دارم فکر می کنم؟
به اینکه کاش می شد بعضی وقت ها آدم یه وقفه بتونه داشته باشه و مثلا می شد که 24 ساعت بمیره و بعد زنده بشه و ادامه بده به زندگی، یا مثلا روی یه تپه ی سر سبز و دور افتاده یه کمپ بزنه و اونجا باشه، شب زیر آسمون بخوابه و ستاره ها رو نگاه کنه، به صدای جیرجیرک ها گوش کنه، صبح با باد بهاری بیدار بشه و کلا اینجوری...

دوشنبه، فروردین ۱۷، ۱۳۸۸

خود گفتاری

یه روز پرکار تو بهار...، خسته که بیای خونه و بری دنبال یه چیزی برای خوردن، بعد که یه چرت یک ساعته زدی، بیدار بشی و فکر کنی به کارهایی که امروز باید انجام بدی...، ضمن این که داری کش و قوس میای برای رفع کرختی، یه لیوان ماء الشعیر بخوری و تازه بفهمی که چقدر تشنه ات بوده...و چه لذتی داده بهت همین یک لیوان ساده...واقعا لذت زندگی مگه چیه؟ لذت مگه چیه؟ میبینی چقدر میشه از چیز های کوچک لذت برد؟ اصلا زندگی همینه دیگه...
هر چی هست می دونم این نیست!یعنی همش نیست! و نیست این که به هر چیز کوچکی دل خوش کرد. و بزرگش کرد که بشه خود لذت! این که نشد! همش اینجور حرفا که نشد که! الکی فاز شادابی دادن که نشد! من که مجری برنامه های سرکاری کانال های ایرانی اونور آب نیستم که بیام بشینم اونجا موعظه کنم بگم برید مورچه ی توی باغچه حیاطتون رو بهش دقت کنید و خیلی هم خوشحال باشید از آفرینش این موجود که چه گلی کاشته این کائنات و کلا برید تو کف اینجور قضایای جالب! و یا براتون توضیح بدم اگه همه چیز مزخرفه اقلا یه ماه تو آسمون هست که شب ها نور خورشید رو منعکس کنه و چراغ قوه ای باشه برای بچه ها ی شبگرد و کلا جل الخالق. آره اینا همشون خوبن و لازم و آرامش بخش ولی همش نیستن.
اینجوری نمیشه، باید کارهای بزرگتر کرد و لذت های بیشتر برد.

پنجشنبه، فروردین ۱۳، ۱۳۸۸

امروز

امروز گوش کردم آهنگ های گذشته را که سال ها پیش گوش می کردمشان، بهانه ای شد که یاد کنم، مرور کنم، مقایسه کنم، باز بیابم خود را، گذشته را ، آینده را، سیر نه چندان خوب مشکلات را، مرور کردم خود را، مقایسه کردم خود را، چه بودم، چه هستم، یاد کردم همه آن روز ها را، به یاد آوردم بد و خوب ها را، غم قصه و شادابی ها را، مرگ که نه، سفر پدر را...، سختی های عبور کرده را، گم و پیدا کردم نریمان را، و اکنون خوب ِ خوب، رد کردم، رد کردم، رد کردم.
شکر خدا این روزها درستم، هماهنگم.
باشد که بمانیم

چهارشنبه، فروردین ۰۵، ۱۳۸۸

سرطان

یک دی وی دی پر از MP3 که به شما بدهند و بخواهید همه را گوش کنید و از آنها موسیقی مورد علاقه تان را select کنید.

دید و بازدید

ولی جدیا! طرف خوب میگه! میگه این همه آدم هست که هر روز این ور اون ور می بینیمشون ولی هیچ وقت باهاشون حرفی به اون صورت برای گفتن نداریم، ولی دید و بازدید که میریم خانه ی دوستان و اقوام و آشناها این آدم ها رو سالی یک دفعه هم نمی بینیم ولی همیشه ارتباط قلبیمون باهاشون برقراره و حرفای همدیگر رو می فهمیم و با هم یک صمیمیت دائمی داریم که کم و زیاد نمیشه!

چهارشنبه، اسفند ۱۴، ۱۳۸۷

آزمون و خطا - بابک ریاحی پور



چند وقت پیش یاد آلبوم "آزمون و خطا" که اولین آلبوم مستقل بابک ریاحی پور( نوازنده ی پرکار و با تجربه ی گیتار باس) افتادم و از سر بازیابی خاطرات و مرورشنیده ها دوباره آن را کامل مرور کردم، با این که چند سالی هست که این کاست رو دارم ولی هنوز برای من تازگی داره، با این که سبک این آلبوم تلفیقی است ولی چیزی که کاملا مشخصه اینه که سبکیه که خود نوازنده بهش رسیده و خودش به دست آورده و خیلی خاصه که نشانه ی فعالیت گسترده ی او در سبک ها و گروه های متنوع و حاصل تجربه های موسیقیایی اونه.

به نظر من توی این آلبوم بابک ریاحی پور فقط خواسته خود ِ خودش را در استودیو اجرا و ضبط کنه وحس و تجربه اش را اجرا کرده که تبدیل به آلبوم موسیقی شده و نیامده که فقط یه آلبومی هم بیرون داده باشه...کلا کار جالبیه، پیشنهادش می کنم به موسیقی بازها.


در ضمن در این آلبوم شهرام شعرباف(هسته ی گروه اوهام) و فرمان فتحعلیان، همایون نصیری(نوازنده ی مشهور تومبا و پرکاشن) هم حضور دارند.


عده ای برای خودشان هم نمی توانند کاری کنند، نباید از آنها کاری خواست.

یکشنبه، اسفند ۰۴، ۱۳۸۷

خاتمی


امان از راه بی عابر/امان از شهر بی شاعر
امان از روز بی روزن/امان از این همه رهزن
امان از تیغ بی دردان/به جای بوسه بر گردن
امان از سایه ی بی سر/بر این درگاه درد آور
امان از ناتمام تو/امان از ناتمام من
امان از روز بی رویا/امان از شام مرگ آوا
امان از شعله ی آخر/هجوم باد و خاکستر
که از پروانه ی پرپر/اجاق شب نشد روشن
ببار ای خوب دیروزی/بر این بازار خودسوزی
که این غمخانه ی بی مِی/ندارد آب مرد افکن
علی رغم همه ی این حرفهایی که من این بالا زدم خاتمی در تاریخ 26 اسفند 1387 از کاندیداتوری ریاست جمهوری انصراف داد. خودش که می گفت اینجوری بهتره! حتماَ یه چیزی می دونه که میگه دیگه :D

سه‌شنبه، بهمن ۲۹، ۱۳۸۷

”آموخته‌ام كه بودن در كنار آنان كه دوستشان دارم برايم كافی ا‌ست.“

دوشنبه، بهمن ۲۸، ۱۳۸۷

یکشنبه، بهمن ۲۷، ۱۳۸۷

”آدم‌ها عوض می‌شوند و از ياد می‌برند كه اين را به ديگران بگويند.“
*
-ليليَن هلمن، نمايشنامه‌نويس
پ. ن: از وبلاگ ذهن زیبا

پنجشنبه، بهمن ۲۴، ۱۳۸۷

تنگ نوشت

چقدر دلم لک زده برای مسافرت های گروهی، پیاده روی های دسته جمعی، کمپ زدن ها، بر پا کردن چادر ها، روشن کردن آتیش وسط کمپ و بیدار موندن های شبانه کنار آن... نگاه به چهره ی سرخ آدم های اطراف آتیش، حرف زدن، دل شدن، حرف زدن، حرف زدن...،فوران کردن.
فرار کردن از دود آتیش، گپ زدن با همسفر ها، قدم زدن های شبانه در تاریکی، سکوت، آرامش، دوستان، با صدای خروس از خواب بیدار شدن، حس کردن مه روی پوست صورت، قهقهه های شیطنت آمیز قبل از خواب، جوک گفتن های شبانه، کرختی ناشی از بیخوابی، ولو شدن روی صندلی ماشین موقع برگشتن از سفر...
********
پ. ن: هنوز که هنوزه نمی دونم چرا اینقدر آتش و آتش بازی را دوست دارم، اینقدر همیشه آتشو من درست می کنم و میشینم پیشش و بهش می رسم که یک بار یکی از همسفرها که زیاد با من آشنا نبود موقعی که داشتم با آتش ور می رفتم خیلی جدی اومد از من پرسید که آقا شما زرتشتی هستید؟!

شنبه، بهمن ۱۹، ۱۳۸۷

موسیقی (1)

یادم میاد راهنمایی و دبیرستان و همینطور اوایل دانشگاه که بودم بیشتر موسیقی راک و متال گوش می کردم و از این موسیقی لذت می بردم و حتی بعضی از آهنگ های معروف این گروه ها مانند متالیکا، نیروانا، گانز ان روزز و ...را هم خودم با گیتار کلاسیک و گیتار باس می زدم، ولی الان فکر کنم دارم تغییر می کنم و گوش دادن به جار و جنجال و شلوغی موسیقی متال و راک ِ سنگین به جای اینکه برای من لذت بخش باشه فقط به من کمک میکنه که با سرعت و قدرت و دقت مشغول خوردن ناخن هایم شوم.
پ. ن: به مناسبت گوش دادن به آلبوم جدید گروه متالیکا( البته با کمی تاخیر )

جمعه، بهمن ۱۸، ۱۳۸۷

حکیم


*بدبختی رو من موقعی تجربه کردم که ساعت 12:30 شب داشتم سعی می کردم تا خودمو به موضعی برسونم که بتونم این عکسو بگیرم.

دوشنبه، بهمن ۱۴، ۱۳۸۷

مرام (2)

دویدن سریع و بی مورد در سراشیبی ها بسیار خطاست، چرا که به احتمال زیاد باعث درد می شود، مثلاً درد زانو.

دانشگاه (1)

چهار سال است که در دانشگاه درس می خوانم ولی هنوز به خودکفایی در زمینه ی جزوه نرسیده ام.

جمعه، بهمن ۱۱، ۱۳۸۷

امتحان نامه (4)

در دو هفته ای که 6 تا امتحان سخت و فشرده داشتم ضمن مطالعه ی درسی، کتاب غیر درسی هم می خوندم، ولی امتحانا که تموم میشه حتی تاریخ انقضای شیر رو هم حوصله ندارم از روی پاکتش بخونم چه برسه به کتاب!
در ضمن اگر معلّم کلاس اول دبستانم الان منو میدید فکر کنم بهم گوشزد میکرد که دارم از توانایی خواندن که با هزار بدبختی بهم یاد داده استفاده ی ابزاری (یا شاید سوء استفاده) می کنم. یعنی میشه مجموعاً ترمی 2 هفته خواندن، که در کل میشه سالی 4 هفته با میانگین روزی فکر کنم حدود 3 ساعت.

(3) Versatility

میگن عاقل کسیه که یک اشتباهو دو بار تکرار نکنه و یا اینکه عاقل از یک سوراخ دوبار گزیده نمیشه و الخ.

اصلاً مسئله ی درس گرفتن از اشتباه نیست. آدم درس میگیره، ولی بعضی وقتها درسی که گرفته یادش میره، یعنی اصلاً مشکل تجربه اندوزی نیست، مشکل حافظه است!

چهارشنبه، بهمن ۰۹، ۱۳۸۷

امتحان نامه (3)

کمی دویدن قبل از رسیدن به جلسه ی امتحان امری لازم به نظر می آید چرا که موجب شادابی روحی، افزایش تحرک، ورزیدگی عضلات قلب، باز شدن عروق، تنفس بهتر و باز شدن ریه و به طور کلی موجب افزایش سطح عمومی سلامتی جسمانی در فرد می شود.
لذا جهت نیل بدین مهم اگر فاصله ی زمانی منزل شما تا دانشگاه نیم ساعت است پیشنهاد می شود 10 دقیقه مانده به شروع امتحان از منزل به مقصد دانشگاه حرکت کنید.
-به مناسبت دیر رسیدن به جلسه ی امتحان یکی از دروس

امتحان نامه (2)

برای یکی از امتحانها تقلب نوشته بودم ولی اینقدر خوندم تا یاد بگیرم در نتیجه کاغذهای تقلب رو با شادمانی تمام پاره کردم ریختم دور.
پ. ن: راستی نمیدونم چرا هر وقت سر جلسه ی امتحان تقلب کردم کلی خندم گرفته و تابلو شدم ! جدی، خیلی می خندم موقع تقلب!

دوشنبه، بهمن ۰۷، ۱۳۸۷

امتحان نامه (1)

یه زمانی شده بود که برای امتحان ها اینقدر بدون استرس بودم که دیگه خودم هم نگران شده بودم. ولی شکر خدا این روزها بهتر شده و الان استرس دارم.

پ. ن: استرس موجب ترشح هورمون کورتیزول در بدن شده که مقدار کمی از آن موجب افزایش تمرکز در فرد شده که راندمان یادگیری و امتحان دادن را بالا می برد.

جمعه، بهمن ۰۴، ۱۳۸۷

تِز

- فرزندان کوچکترخانواده ها مهربانتر هستند، و همچنین درشت تر
- افراد چاق ریلکسترند.
- پدران دیکتاتورند.

سه‌شنبه، بهمن ۰۱، ۱۳۸۷

(1) Happiness

همیشه باید یه سختی و مشکلی برای آدم پیش بیاد تا شیرینی زندگی بعد از اون حس بشه!، مثل سختی دوران کنکور، یا دوران امتحان ها، و یا دوران سخت زندگی و کلآً هر چیز سختی.
-به مناسبت اتمام امتحان محاسبات عددی

دوشنبه، دی ۳۰، ۱۳۸۷

آکواریوم (2)


















این نگهداری ماهی هم واقعا سرگرمی خوبیه، اینقدر قضایای جالبی دارن که حسابی آدمو سرگرم میکنه، از تفاوت اخلاق تک تکشون گرفته تا دعواها، جفت گیری، قلدر بازی و مریض و بی حال شدنشون.
این تفاوت اخلاقشون که دیگه معرکست، مثالش اخلاق دو تا ماهیه هم نژاد و هم سن و هم جنسه که کلاً متفاوت از هم دیگست! یکی مغروره یکی مظلوم، یکی شیطون یکی آروم، یا گوشه گیر، یکی مطیع و پیرو از بقیه، و یا یکی اخلاقش اینه که علاقه داره سر دسته ی بقیه باشه!
یا مثلا طرز نگاهشون، وقتی از هم شاکین نگاه کردنشون واضحه واضحه که این دوتا ازهم عصبانین!
جفت گیریشون هم که آدمو یاد پروسه های معمول دختر بازی میندازه، مثلا وقتی که یه ماهی نر دنبال یه مادّست کاراشون باحاله و تیک زدن ها و خود شیرینی ها و قلدر بازی های نمایشی جلوی بقیه ی اکیپ ماهی ها ویا ناز کردنای معنی دار مادّه ها آدمو سرگرم می کنه! شخصاً یه بار 4 ساعت تمام داشتم نگاهشون می کردم بس که نکته دارن این جماعت.
حالا از همه ی این حرفا گذشته باید بگم که توی این چند سالی که آکواریوم داشتم هیچ ماهی به جذابی و ملوسی "دیسکس" ندیدم، واقعا دوست داشتنی و آرومه، نوشتن احوالاتشون هم از حوصله ی این پست خارجه ولی در کل به نظر من جذاب ترین ماهی برای نگهداری در آکواریوم آب شیرین همین دیسکسه... و البته باید بگم که نگهداری ازش هم فوق العاده مشکله و مثل یه راکتور باید همه چیز همیشه تحت کنترک باشه.
پ. ن 1: عکس ها هم از آکواریوم خودم گرفته شدن.
پ. ن 2: راستی هیچ می دوستید جدیداً به جای "آکواریوم" از لغت "آبزیدان" استفاده می کنند؟

جمعه، دی ۲۷، ۱۳۸۷

شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین حایل / عمراً اگه یه ذرّه هم به جاییم باشه

چهارشنبه، دی ۲۵، ۱۳۸۷

محاسبات عددی


به حساب خود برسید پیش از آن که به حسابتان برسند.
**********************
این عادت شب امتحان درس خوندن هم یه معضل جاودانه شده برای ما، به خدا!
درسی رو که همه طی 4 ماه خوندن من باید تو 91 ساعت بخونم( تازه این در شرایطیه که من کلا از مبحث خواب منصرف بشم) سر کلاسش هم که خب نرفتیم دیگه اقلا ببینیم استادش چه شکلیه؟! در نتیجه آشنایی که من در حال حاضر با این درس دارم همونقدره که حضرت آدم از نانو تکنولوژی می دونست!
ولی خدا بزرگه دیگه، کلا من از همون اولش به بزرگ بودن خدا ایمان راسخ داشتم! اصلا الان که بیشتر بررسی می کنم می بینم که جماعت ما شب امتحانیها به بزرگ بودن خدا بیشتر احتیاج داریم تا ایمان.
پ.ن 1: این جمله ی بالای ستاره ها رو هم وقتی داشتم درس می خوندم به ذهنم رسید، دقیق اطلاع ندارم که چه کسی گفته.
پ.ن 2:الان که این پست رو نوشتم وقتم از 91 ساعت به 90 ساعت و 45 دقیقه تقلیل یافت.
پ.ن 3: البته اگه روز قبلش 2 تا امتحان نداشتم خب شرایط خیلی بهتر بود دیگه...

شنبه، دی ۲۱، ۱۳۸۷

در ستایش بوسه

نمی شود، نمی توان، نباید که همه را بوسید. آدم دلش را به دریا نمی زند تا هر کسی را ببوسد و هر کسی نمی تواند حس بوسیدن را به تو بدهد.
-فردین نظری

جمعه، دی ۲۰، ۱۳۸۷

جمعه، دی ۱۳، ۱۳۸۷

فیلم: احضار شدگان

چند نکته راجع به این فیلم برام جالب بود، گفتم اینجا بگم که یه روز دسته جمعی بریم خونه ی کارگردان و فیلمنامه نویس بابت تشکر و قدر دانی، اینا:
رویدادهای عمده ی فیلم در یک ویلا ی ییلاقی رخ می دهند که به اصطبل نگهداری اسب هم مجهز است.
صحنه: شهرام حقیقت دوست را نشان می دهد که در اصطبل در حال قدم زدن و کشف است، اینقدر بسته های یونجه درون اصطبل وجود دارد که میشه باهاش یه شهر اسبو غذا داد، انگار دکور اصطبل با بسته های یونجه چیده شده!(البته من شمردم فکر کنم حدود 7 تا اسب در اصطبل نگهداری می شدند)
صحنه ای دیگر: شهرام حقیقت دوست چند ضربه چاقو به کمر مهدی سلوکی می زند، هنوز ضربه ی آخرو نزده نشون میده که مهدی افتاده رو زمین و به سرعت مرده، چند لحظه بعد همین شهرام حقیقت دوست، زیبا بروفه را با تفنگ دولول(!) از فاصله ی حدود 3 متر می زند، بروفه هم چند قدم میزند بعد آرام به زمین می افتد، یه کم فکر می کند و سرانجام علی رقم میل باطنی پس از نگاه های خیره ی طولانی میمیرد! و پروسه مرگ توسط شلیک گلوله از تفنگ دو لول از فاصله ی 3 متری برای بروفه کلی طول می کشد، تیر هم که می خورد عمرا اگه فکر کنی 1 میلیمتر هم تکون خورد نخورد! ، حالا خودتون مقایسه کنید که مرگ با چاقو سریعتر اتفق می اتد یا با تفنگ دولول.
پ. ن1: بهای بلیط 3000 تومان، لازم به ذکر است که چند وقت پیش فیلم های Amadeus, Pulp fiction, The Departed, Catch me if you can را رو هم خریدم 3200 تومان
پ. ن2: البته من کماکان هیچ انتقادی به سینما رفتن ندارم، خیلی هم دوست دارم برم