
فرار کردن از دود آتیش، گپ زدن با همسفر ها، قدم زدن های شبانه در تاریکی، سکوت، آرامش، دوستان، با صدای خروس از خواب بیدار شدن، حس کردن مه روی پوست صورت، قهقهه های شیطنت آمیز قبل از خواب، جوک گفتن های شبانه، کرختی ناشی از بیخوابی، ولو شدن روی صندلی ماشین موقع برگشتن از سفر...
********
پ. ن: هنوز که هنوزه نمی دونم چرا اینقدر آتش و آتش بازی را دوست دارم، اینقدر همیشه آتشو من درست می کنم و میشینم پیشش و بهش می رسم که یک بار یکی از همسفرها که زیاد با من آشنا نبود موقعی که داشتم با آتش ور می رفتم خیلی جدی اومد از من پرسید که آقا شما زرتشتی هستید؟!