خرسندی را به طبع دربند/می باش بدانچه هست خرسند
جز آدمیان هر آنچه هستند/بر شقه ی قانعی نشستند
در جستن رزق خود شتابند/سازند بدان قدر که یابند
چون وجه کفایتی ندارند/یارای شکایتی ندارند
آن آدمی است که از دلیری/کفر آورد وقت نیم سیری
گر فوت شود یکی نوالت/برچرخ رسد نفیر و نالت
گر تر شودت به قطره ای بام/در ابر کشی زبان به دشنام
شرط و روش آن بود که چون نور/ز آلایش نیک و بد شوی دور
چون آب ز روی جان نوازی/با جمله ی رنگ ها بسازی