با اینکه فردا ساعت 8 صبح امتحان دارم و حقیقتاً چیزی نخوندم و علاقه ای هم ندارم که بخونم و همچنین از طرفی مشتاقم که معدلمو بالا بیارم و همچنین زندگی تحصیلی موفقی برای خودم به وجود بیاورم و می دانم که الان باید بخوانم، ولی نمی خوانم.
قسمت بدش هنوز مونده. و اون اینه که به هیچ وجه، هیچ گونه استرس و نگرانی ندارم.
راستش قسمت دوم بیشتر از قسمت اول داره اذیت می کنه.
پی نوشت:
- خیلی از بچه های دانشکده الان اینجورین. ولی جدی هر چی فکر می کنم هیچ دلیل مشخص و منطقی نمی تونم براش پیدا کنم.
- نکنه همه دپ زدیمو خودمون خبر نداریم؟
- شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل / هیچ کدومش به هیچ جام هم نیست متاسفانه
(بی ربط)
- اینقدر این بقل وبلاگ اضافه کردم که دیگه رسماً وقت نمی کنم بخونمشون. تا بعد از امتحانا یه کم تر تمیز و جمع و جور تر می کنم این لیستو.
- لا مذهب دو هفته که بلاگ نمی نویسی قشنگ روند نزولی و زوالتو می تونی حس کنی.
- بدبختی همه چیز تو زندگی همینه، هر کاریو ول می کنی سریع می پره. خدا نکنه یه روزی دوباره بخوای یکی از توانایی های گذشته رو دوباره راه بندازی و تو خودت زندش کنی، مگه به این راحتیا میشه لا مذهب؟
- شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل / هیچ کدومش به هیچ جام هم نیست متاسفانه
(بی ربط)
- اینقدر این بقل وبلاگ اضافه کردم که دیگه رسماً وقت نمی کنم بخونمشون. تا بعد از امتحانا یه کم تر تمیز و جمع و جور تر می کنم این لیستو.
- لا مذهب دو هفته که بلاگ نمی نویسی قشنگ روند نزولی و زوالتو می تونی حس کنی.
- بدبختی همه چیز تو زندگی همینه، هر کاریو ول می کنی سریع می پره. خدا نکنه یه روزی دوباره بخوای یکی از توانایی های گذشته رو دوباره راه بندازی و تو خودت زندش کنی، مگه به این راحتیا میشه لا مذهب؟