دست رو دلم نذار که چاقه
یکشنبه، آذر ۲۴، ۱۳۸۷
جمعه، آذر ۲۲، ۱۳۸۷
سوسپانسیون
سهشنبه، آذر ۱۹، ۱۳۸۷
شنبه، آذر ۱۶، ۱۳۸۷
ارتباط 2
دیشب یک لیوان آب خوردیم، حالی داد عظیم، تعجب کردیم کلاً از این حال خوب، فکر که کردیم دیدیم مدتی بود با یک لیوان آب به خوبی ارتباط برقرار نکرده بودیم، این روزها فکر مشغولی ها گاهی ارتباطمان را قطع می کنند با لذات ساده، تا می آییم کانکت شویم و حضورمان را بدست آوریم خط شلوغ میشود و ما هم دیسکانکت.
پ. ن: آب رو که ریختم رو میز خودش این شکلی شد.
پنجشنبه، آذر ۰۷، ۱۳۸۷
Clock Alarm
شنبه، آذر ۰۲، ۱۳۸۷
جمعه، آبان ۲۴، ۱۳۸۷
(3) Versatility
بارون که میاد دانشکده عجیب ساکت می شه، پسرا که میرن بیرون سیگار بکشن، دخترا هم که از ازل تا ابد سخت مشغول تحصیل علم بودن کلا
پ. ن: منم که می مونم تو دانشکده عکس میگیرم از این وقایع، راستی به قول سامان اگه عکس بالایی رو 90 یا 180 درجه بچرخونیم عکس باحالی میشه
چهارشنبه، آبان ۰۸، ۱۳۸۷
یادآوری 2
بی خودی عادت کرده ایم به پیمانه، با شکردان هم می توان شکر ریخت گاهی
پ. ن: خودمان را می گوییم
سهشنبه، آبان ۰۷، ۱۳۸۷
چهارشنبه، آبان ۰۱، ۱۳۸۷
لوازم التحریر
پنجشنبه، شهریور ۲۸، ۱۳۸۷
پنجشنبه، شهریور ۲۱، ۱۳۸۷
دوشنبه، شهریور ۱۸، ۱۳۸۷
دوشنبه، شهریور ۰۴، ۱۳۸۷
خاطرات یک تولد
یاد داریم بچه که بودیم سر صف مدرسه می دیدیم که گاهی به دوستانمان که نامهایشان علی، محمد،سجاد، صادق و... بود جایزه می دادند به صورت فله، تحقیق که می کردیم آگاه می شدیم که آن روز خاص تولد یکی از بزرگان امامان و یا پیامبران و ... با همین نام بوده است، سوال بوده است برای ما و مانده است از آن دوران که آیا نمی شد با خدا هماهنگ کرد که پیامبری با نام "حضرت نریمان" مبعوث کند که در روز تولدش به ما هم الکی هدیه ای به رسم یادبود بدهند، اگر چنین می شد در عالم بچگی دل خوش کنکی می داشتیم اساسی و همچنین تلی از هدایای فله ای
سهشنبه، خرداد ۲۸، ۱۳۸۷
بازدهی
دوشنبه، خرداد ۲۰، ۱۳۸۷
ارتباط (1)
مرد داستان فروش
خیلی وقت بود کتابی نخونده بودم که ترغیبم کنه تا آخرش برم، بعضی جمله هاش خیلی خوبه، بعضی وقتا هم آدم می تونه خودشو جای قهرمان داستان فرض کنه، حرفای خوبی هم زده بعضاً:
-"اما آدم وقتی می نویسد که چیزی برای گفتن داشته باشد، آدم وقتی می نویسد که با کلماتش انسانهای دیگر را تسلی دهد. آدم که نمی تواند روی مارپیچ کهکشان راه شیری پشت میزش بنشیند و بنویسد و فقط برای ن-و-ش-ت-ن بنویسد. این اعتقاد من است."
و یا چیزهای باحال دیگه، مثلاً:
-"هر چقدر که دو نفر بیشتر با هم حرف داشته باشند به همان اندازه آهسته تر در کنار هم راه می روند."
تعداد صفحاتش هم خوبه 240 صفحه(چون معمولاً کتابهای بالای 300 صفحه نمی خونم)، نشر کتابسرای تندیس، قیمت 2500
پنجشنبه، خرداد ۱۶، ۱۳۸۷
Heat Treatment
Symbols
یکشنبه، خرداد ۰۵، ۱۳۸۷
پنجشنبه، اردیبهشت ۲۶، ۱۳۸۷
(1) Damnation
یکشنبه، اردیبهشت ۲۲، ۱۳۸۷
RELAX
خانه ی دوستمان رفته بودیم...، در شمال تهران منزل داشتند، هوس آدامس کردیم، لا جرم به نزدیکترین بقالی رفتیم و طبق عادت آدامس"ریلکس" قرمز با همان بسته بندی مستطیلی شکل معروف را با دست نشان دادیم، گویا متوجه نشده بودند که ما چه می خواهیم...، به خانه که آمدیم بیشتر دقت کردیم...، آدامس نبود
شنبه، اردیبهشت ۲۱، ۱۳۸۷
گوجه سبز
دندان پزشک رفته بودیم، گویا دستگاه هایشان استریل نبود، دهانمان زخم شده است و دردناک...، این روزها گوجه سبز با نمک که می خوریم گریه می کنیم...
پنجشنبه، اردیبهشت ۱۹، ۱۳۸۷
سهشنبه، اردیبهشت ۱۷، ۱۳۸۷
The ideology
"The ideologist is a man who falls for the fraud perpetrated on him by his own intellect: that an idea, i.e. the symbol of a momentarily perceived reality, can possess absolute reality."
-Socrates
"I am not a Marxist."
-Karl "Groucho" Marx
"The world eludes us because it becomes itself again."
-Lewis Carroll
سهشنبه، اسفند ۰۷، ۱۳۸۶
اشتراک در:
پستها (Atom)