دوشنبه، دی ۰۶، ۱۳۸۹

- چرا شما پسرا به دوست میگید رفیق؟
- به همون دلیل که شما دخترا موقع خداحافظی به جای دست دادن، با هم بای بای میکنید.

حسنی

تنها روی سه پایه، لَش کرده بود تو سایه


پنجشنبه، دی ۰۲، ۱۳۸۹

واقعیه ها

-بریم شمال؟
-ها؟ آره شمال خوبه
-یا نه می خوای نریم شمال؟
-(خیره به دیوار)هوم؟ اونم میشه
-یا می خوای همین تهران بمونیم؟
-آره بابا تهران هم حال میده
-بهتری؟
-چرا نباشم؟
-کلاً پرسیدم

پ. ن:
-کلمو بکوبم به دیوار؟
-ها؟ نه، دردت میگیره آخه
-من می کوبم ولی

چهارشنبه، دی ۰۱، ۱۳۸۹

رفته سربازی کرمانشاه، احمق انقد با دوستاش تو پادگان عکس گرفته گذاشته فیس بوک، به جرم عکس برداری از مناطق نظامی چند ماه اضافه خدمت زدن براش.

جمعه، آذر ۲۶، ۱۳۸۹

لقمان جان یه دقه بیا -2

لقمان را گفتند ادب از که آموختی؟
گفت: از بی ادبان

ضمن اینکه نعره ها می زدند گفتند: بابا اَپرُچ ِمتفاوت

چهارشنبه، آذر ۲۴، ۱۳۸۹

- امروز خیلی ت.خ.م.ی بود، از صبح تپش قلب داشتم.
- درک می کنم خیلی بده، منم الان 25 ساله دارم.

دوشنبه، آذر ۲۲، ۱۳۸۹

وضعیتی شده که همه از مملکت می زنن بیرون بعد انقدر دلشون تنگ میشه که می رن تو فیس بوک شهرشونو لایک می کنن.
فلانی لایکد تهران
فلانی لایکد اصفهان
...
همچین مملکتی داریم ما

یکشنبه، آذر ۱۴، ۱۳۸۹

من اگر روزی پدر شوم-3

پسرم هیچوقت با مقوله ی آبگوشت به صورت اکسپریمنتال و یا همون تجربی برخورد نکن. بابایی حین تحصیلش تو دیار کفر یه شب این کارو با جایگزینی گوشت گراز به جای گوسفند در آبگوشت کرد و کثافتی شد که خرس های محل هم نتونستن بخورن. شبم گشنه خوابید دهنش سرویس شد. پسرم گوشت این لا مذهبو اصلاً نباید آب پز کرد. یعنی اصلاً نمیشه پسرم. جنایته آقا، جنایت...الکی الکی گراز مردمو هم حیف کردیم رفت...

جمعه، آذر ۱۲، ۱۳۸۹

لقمان جان یه دقه بیا -1

لقمان را گفتند ادب از که آموختی؟

گفت: کس مرا نیاموخت، زان خانواده هاش بودیم. دیفالت ستینگ مؤدب بودیم.