یکشنبه، اردیبهشت ۲۹، ۱۳۹۲

تغییر سلیقه ی موسیقی به مرور زمان



یه چیزی هست که جالبه برام...
الان دیگه حدود سه ساله که از ایران اومدم بیرون و تقریباً دیگه یواش یواش اینجا داره به خونه ی دوم ام تبدیل میشه. در این مدت تو خیلی از زمینه ها تغییرها رو تو خودم حس می کنم که پرداختن به همشون بحثی طولانیه و از حوصله این پست و من و شما خارج...قضیه ای که خیلی یه مدته داره توجهمو به خودش جلب میکنه بحث تغییر سلیقه موسیقیه که در خودم به وضوح حس می کنم. نمود بیرونیش هم برای خواننده های اینجا میتونه روند کٌند تغییر سبک پست های 'آخرین نوای سه شنبه' باشه. 'آخرین نوای سه شنبه' مجموعه ی پست هایی بود که از جولای ۲۰۰۹ تا همین چند وقت پیش که یه کم سرم خلوت تر بود، هر هفته یه آهنگی که خیلی جالب بود و یا زیبا و یا نکته ی خاصی داشت می ذاشتم اینجا برای دانلود به همراه یه سری توضیحات راجع به آهنگ و یا خواننده یا گروه و...و توضیح اینکه در آینده هم هر وقت چیز جالبی ببینم حتماً اینجا می ذارمش.

خلاصه اینجوری بگم که وقتی که آهنگ های مورد علاقه ی الانمو با سه چهار سال پیش مقایسه می کنم و یا میشینیم به بحث کردن و یا بعضاً آهنگ گوش دادن با بچه هایی که تازه چند ماهه از ایران اومدن یه نکته ای اون وسط خودشو خووب نشون میده. نکته اینه که آدم که دقت می کنه، متوجه میشه که چقدر فضای آهنگ های مورد علاقه ی الان من و امثال منی که چند ساله اینجاست با چند سال پیش خودم و همینطور با بچه های تازه از ایران اومده فرق داره؛ و این فضای الان چقدر بار غمزده و منفی کمتری رو با خودش حمل می کنه. قضیه اصلاً این نیست که مثلاً من الان ساسی مانکن اینجایی ها رو گوش کنم ها! نه. کلاً علاقه ی شخصی من همیشه به موسیقی راک بوده و هست. یه کم توضیح لازم داره این بحث.
یه قضیه ای هست توی روانشناسی/تئوری موسیقی که میگه میشه گفت یه قانون تقریباً جهان شمولی وجود داره از برداشت آدمها از موسیقی به واسطه گام، ساختار ریتمیک و محتوای شعریه آهنگ؛ و هر آدمی بسته به حال و روزش و سلیقش با این ابعاد آهنگ ارتباط برقرار می کنه و همچنین به واسطه میزان تجربه شنوایی که داره به هر کدوم از فاکتورهای بالا واکنش بیشتر یا کمتری نشون میده.

- مثلا در رابطه با گام: آهنگ X که گامش مینوره صرفنظر از محتوای شعری و ریتمی، بار احساسی غمزده ای رو به شنونده القا می کنه (مثال: Vivaldi - Concerto Grosso in G minor) در مقایسه با مثلاً آهنگ هایی که در گامهای ماژور نوشته شده اند و فضای شادتری رو با خودشون حمل می کنن (مثال: Vivaldi - Violin Concerto in G Major).

- در رابطه با ریتم: آهنگی که ریتم های ساده، یکنواخت و آرومی رو داره بیشتر قابلیت اینو داره که فضای افسرده و منفعل رو انتقال بده. منطقی هم به نظر میاد، چرا که کسی که حالت افسرده و منفعل داره، همچین حوصله ی دنبال کردن ریتم های پیچیده و تند رو نداره؛ ولی آهنگی که فضای شاد، اعتراضی و به طور کلی هیجان داری داشته باشه ریتم های تند و پیچیده رو معمولاً استفاده می کنه.

- در رابطه با شعر هم که قضیه واضحه و به طور کلی کسی که غمزده و یا سرخوردست حوصله نداره به آهنگ هایی گوش بده که طرف داره مبسوط از عشق و حالاش میگه دیگه؛ و بلعکس البته.

حالا قضیه اینه که یه چیزی که همیشه تو فضای موسیقی ایران وجود داشته، حاکم بودن (یا حداقل در دسترس تر بودن) جو موسیقی با بار احساسی غمگینه (حالا به هر دلیلی که هست)، و اونا که تحقیق کردن معتقدن ملتی که همچین موسیقی تولید می کنه (یا براش مورد استفاده تره) در واقع بیان کننده غمگین بودنشه و دلیلی هم که میارن سالهای سال جنگ ها و حمله های کشورهای خارجی، خفقان و حکام دیکتاتور و غیره است که باعث شده این مردم همیشه تو پس زمینه ی ذهنیشون، یا در ناخود آگاهشون خواهی نخواهی یه سری غم ها و سرخوردگی ها رو با خودشون حمل کنن؛ و طبیعتاً وقتی یک نوازنده با این پس زمینه ی ذهنی میاد سازشو به دست میگیره و می نوازه، نوایی معمولاً متناسب با همین پس زمینه تولید میکنه...چیزی که در مملکت ما زیاد اتفاق افتاده و میوفته که موسیقی معمول و روزمرّه جامعه فارغ از غم باشه...و خلاصه نتیجه این شده که در نهایت این فضای موسیقیاییه که معمولاً از ایرانی ها تولید شده؛ و ظاهراً این ملت با همین اتمسفر موسیقیایی هم ارتباط بیشتری (نه الزاماً بهتری) برقرار می کنن. یعنی یه جورایی تو خونمون رفته انگار به مرور زمان. البته این توضیح هم لازمه که صحبت سر موسیقی ایه که مردم به طور روز مره و مثلاً در تنهایی هاشون استفاده می کنن و متفاوته با موسیقی بزم و شادی که طبیعتاً در تمام نقاط دنیا تولید میشه و سر جای خودش هم مثل مجالس و مهمونی ها استفاده میشه.
حالا همه اینها رو گفتم یه مثال هم بزنم که شفافتر بشه. مثلاً گروه آناتما (Anathema) - که یکی از گروه های راک آلترناتیو/پروگرسیو انگلیسیه و تو ایران خیلی طرفدار داره - رو در نظر بگیرید. فضای آهنگهای این گروه اکثراً افسرده و سرخوردست، همراه با ملودی های اکثراً تو گام های مینور و ریتم های ساده و یکنواخت و تمپوی پایین که با یه روحیه ی منفعل می تونه خوب سازگار باشه. تجربه هم نشون داده بچه های ایرانی خوب باهاش ارتباط برقرار می کنن؛ انگار که حرف دل یا حس و حال خیلی از بچه های راک باز و نیمه راک باز و یا حتی غیر راک بازمون رو بیان میکنه.

میون صحبت، یه نمونه از کارهای آناتما رو هم می تونید اینجا بشنوید:

حالا این قضیه محبوب بودنشون بین ایرانی ها وقتی به من اثبات شد که چند وقت پیش این گروه اومد استکهلم، من وقتی که رفتم تو سالن یه وضعی بودها، لا مصب انگار که مثلاً رفتی کنسرت حبیب یا معین مثلاً. رسماً فقط ایرانی ها اونجا بودن. جدی منتظر بودم وسط اجرا خوانندشون بیاد به فارسی یه لفظی بیاد...اونایی که اون ته سالنید، فازو دارید یا نه...گیتاریستمون امشب فقط به عشق شما داره میزنه ها...بزنید اون کف قشنگرو برای آقا دانیال 

خلاصه که هر کسی که اینجا میاد معمولاً بعد از یه مدت از اون اتمسفر غم زده خود به خود فاصله میگیره و یه کم متفاوت میشه. دست خود آدم هم نیست، تأثیر محیطه، کسی هم نمیدونه چرا...نتیجه این که الان که میام آناتما گوش می کنم، منی که طرفدارشون بودم، پیش خودم میگم ای بابا اینا چرا اینقدر آهنگاشون غمزدست...

پ. ن:
- راجع به تفاوت احساسات القا شده توسط گامهای ماژور و مینور اینجا می تونید به زبان ساده بخونید و چندتا مثال هم بشنوید.
- البته شکی در خوبی های آناتما نیست و خودم هم بعضاً گوش می دم به آهنگ هاشون، ولی به هر حال در جریان باشید که این گروه در دنیا معروفن به این که احساسات غمزده و افسرده رو به هنرمندانه ترین و زیبا ترین شکل ممکن بیان می کنن.

جمعه، اردیبهشت ۱۳، ۱۳۹۲

من اگر روزی پدر شوم-9

پسرم،
همیشه سعی کن تو زندگیت بعد از مسواک زدن، بلافاصله پرتقال یا آب پرتقال بخوری. قشنگ به آدم درس صبوری میده.
و اینو هم بدون که باباییت با اینکه آدم کرمویی نبوده، ولی به روح اعتقاد کامل داشته...
خلاصه راحت باش...

پنجشنبه، اردیبهشت ۱۲، ۱۳۹۲

من اگر روزی پدر شوم-8

دخترم،
بابایی یه سری تو خونه هیچی نداشت بخوره، حالم نداشت بره خرید. نشست نون پنیر هویج خورد.
اینا همش توش درسه ها. این حرکتای اینجوری رو حضرت علی هم نمی تونست بکنه...باباییت اسوه ی نوآوریو وارستگی بود تو دوره ی خودش...