پنجشنبه، بهمن ۲۷، ۱۳۹۰

یابوی درون

دلم می خواد لخت شم دراز بکشم رو چمن
چمنی که یه کم خیسه
چمنی که رو یه تپه ی بکر سرتاسر سبز و مرطوب شمال درومده
هوا هم مه باشه
یه چندتا کرم شب تاب هم واسه خودشون بتابن اون اطرافو من هی با یه حال خوبی نگاشون کنم
صدای جیرجیرک ها هم همینطوری پخش باشه تو هوا
چشمو ببندم و تو سکوت به سیگارم پک بزنم که صدای خلس خلس سوختنشو بشنوم
هر فکر و نگرانی و آدم مزخرفی هم که اومد تو سرم با یه نیشخندی به آسمون نگاه کنم تو دلم بگم به تخخمم