دوشنبه، مهر ۲۶، ۱۳۸۹

Enjoyment

یکی از بهترین تفریحات دنیا خوردن یه آبجوی تگریه اونم توی هوای سرد. بعدشم شال و کلاه کنه بره بیرون برای دویدن تو خیابون و پارک. تو خیابونا و پارکهایی که دیگه هیچ آدم خ.ا.ی.ه مالو خاله زنکی توش نیست. تو خیابونایی که هیچ وقت شب هاش نا امن نیست. تو خیابونایی که هیچ کس فضول نیست، هیچ کس بوق نمیزنه، هیچ دعوایی دیده نمیشه. یه آهنگ خوب از آرکایو* هم گوش بده که نفوذ کنه توی استخوناش. شبم بیاد دوش بگیره و بشینه توی یه اتاق گرم، یه کتاب خوب بخونه و همونجا هم خوابش ببره تا صبح...و هیچ اخبار و آدم رو مخی هم نباشه که بخواد آدمو الکی عصبی کنه.
* e.g. Collapse collide

Down by law

"You always makin' big, big plans for tomorrow.
You wanna know why?
Cause you always f.u.c.k.i.n' up today."

"Why do you always gotta go f.u.c.k up your own future, huh?
There's nothing wrong with asking somebody for somethin'.
Why is that always so f.u.c.k.i.n' hard for you?
All you got to do is learn to jerk people off a little.
That's all they really want you know."

-From movie "Down by law", Jim Jarmusch, 1986.

پنجشنبه، مهر ۲۲، ۱۳۸۹

 می خواست به حالت اعتراض بگه "این چه وضعشه؟"
برگشت با حالت خشم گفت: What is this situation?
یعنی ما می خندیدیما...
طرف انگلیسی زبان هم کلاً نه اعتراض این بابا رو فهمید نه دلیل خنده ی مارو.
اونوقت دلمون خوشه که همه تافل داریم اینجا

چهارشنبه، مهر ۲۱، ۱۳۸۹

یکشنبه، مهر ۱۱، ۱۳۸۹

پا میشم برم آب بخورم پام گیر میکنه به بوت رفیقم که وسطه اتاق درآورده، نزدیکه با سر بخورم به دیوار...
تا صبح سه بار دیگه هم پا شدم، هر سه بارشم خوردم به بوت و داشتم سرنگون میشدم. با تنوع البته. هر دفعه با یه پا و جهت سرنگونیه احتمالی به سمت های مختلف.
عمراً اگه فکر کنی بوت ها رو جا به جا کرده باشم و یا فکری به حال این قضیه کرده باشم.
هر دفعه تا دو قدمی مرگ می رفتم و خیلی خوشحال هم بر می گشتم.
زندگیه جالبی دارم اینجا...

شنبه، مهر ۱۰، ۱۳۸۹

خیلی چیزا هست که تو ذهنمه و می خوام اینجا بنویسم
نه اینکه بخوام اینجا بنویسم. نه! یعنی جاش اینجاست. قاعدتاً اینجا باید ینویسم
ولی نمیشه
نمی نویسم
فکر میکنم
با هیچ کسم راجبش حرف نمی زنم
می خوابم به جاش
در واقع، در ظاهر انگار کلاً هیچی
هستم ولی...