دوشنبه، دی ۰۶، ۱۳۸۹

- چرا شما پسرا به دوست میگید رفیق؟
- به همون دلیل که شما دخترا موقع خداحافظی به جای دست دادن، با هم بای بای میکنید.

حسنی

تنها روی سه پایه، لَش کرده بود تو سایه


پنجشنبه، دی ۰۲، ۱۳۸۹

واقعیه ها

-بریم شمال؟
-ها؟ آره شمال خوبه
-یا نه می خوای نریم شمال؟
-(خیره به دیوار)هوم؟ اونم میشه
-یا می خوای همین تهران بمونیم؟
-آره بابا تهران هم حال میده
-بهتری؟
-چرا نباشم؟
-کلاً پرسیدم

پ. ن:
-کلمو بکوبم به دیوار؟
-ها؟ نه، دردت میگیره آخه
-من می کوبم ولی

چهارشنبه، دی ۰۱، ۱۳۸۹

رفته سربازی کرمانشاه، احمق انقد با دوستاش تو پادگان عکس گرفته گذاشته فیس بوک، به جرم عکس برداری از مناطق نظامی چند ماه اضافه خدمت زدن براش.

جمعه، آذر ۲۶، ۱۳۸۹

لقمان جان یه دقه بیا -2

لقمان را گفتند ادب از که آموختی؟
گفت: از بی ادبان

ضمن اینکه نعره ها می زدند گفتند: بابا اَپرُچ ِمتفاوت

چهارشنبه، آذر ۲۴، ۱۳۸۹

- امروز خیلی ت.خ.م.ی بود، از صبح تپش قلب داشتم.
- درک می کنم خیلی بده، منم الان 25 ساله دارم.

دوشنبه، آذر ۲۲، ۱۳۸۹

وضعیتی شده که همه از مملکت می زنن بیرون بعد انقدر دلشون تنگ میشه که می رن تو فیس بوک شهرشونو لایک می کنن.
فلانی لایکد تهران
فلانی لایکد اصفهان
...
همچین مملکتی داریم ما

یکشنبه، آذر ۱۴، ۱۳۸۹

من اگر روزی پدر شوم-3

پسرم هیچوقت با مقوله ی آبگوشت به صورت اکسپریمنتال و یا همون تجربی برخورد نکن. بابایی حین تحصیلش تو دیار کفر یه شب این کارو با جایگزینی گوشت گراز به جای گوسفند در آبگوشت کرد و کثافتی شد که خرس های محل هم نتونستن بخورن. شبم گشنه خوابید دهنش سرویس شد. پسرم گوشت این لا مذهبو اصلاً نباید آب پز کرد. یعنی اصلاً نمیشه پسرم. جنایته آقا، جنایت...الکی الکی گراز مردمو هم حیف کردیم رفت...

جمعه، آذر ۱۲، ۱۳۸۹

لقمان جان یه دقه بیا -1

لقمان را گفتند ادب از که آموختی؟

گفت: کس مرا نیاموخت، زان خانواده هاش بودیم. دیفالت ستینگ مؤدب بودیم.

سه‌شنبه، آذر ۰۹، ۱۳۸۹

آخرین نوای سه شنبه 42



جالب و باحال، پلاستیکی از کارمندان (اروین خاچیکیان):
پی نوشت:
- با هدفون گوش کنید.

-  اروین خاچیکیان، آهنگساز و نوازنده ی خوب پیانو و سینتی سایزر، از جمله نوازنده های ایرانیه که جدا از فعالیت هاش با اشخاص و گروه های قوی، عضو گروه اف.سی.سی یه معروفه که تو پروژه ی موسیقی سرج تانکیان، همراهیش می کنن.

-  شعر ساده و با معنی ای داره(تقریباً در تمام آهنگ های این آلبوم از شعرهای ساده و لحن رُک استفاده شده که شخصاً خیلی دوست دارم). و نکته ی جالبی که این آهنگ داره هماهنگیه شعر با فضای آهنگه، کاری که هیچ خواننده، نوازنده و سازنده ی جدید ایرانی من ندیدم انجام بده. اکثر سازنده ها میان شعر میگن و روی اون آهنگ می سازن و یا برعکس، بدون در نظر گرفتن خیلی جزئیات تئوریک، احساسی و تجربی دیگه...ولی اینجا تغییر گامها، ریتم ها و فضاهایی که کیبورد و سینتی سایزر و گیتار و ...در قسمت های مختلف به آهنگ می دن همون فضاییه که از شنیدن مفهوم شعر به آدم دست میده (دقیقه 2:00،1:01، 3:55 و آخر آهنگ).

- به نظر من چون موسیقی زیرمجموعه ای از هنره و هنر یعنی هارمونی، هماهنگی و استفاده از سمبل ها، نت ها، شکل ها و کلاً مسیرهای کوتاه برای انتقال مفاهیم بزرگتر...، همیشه باید بین ملودی ها، فضاها، تغییر گامها و ریتم های آهنگ هماهنگی احساسی و یا منطقی وجود داشته باشه، تا بیشترین کمک رو به انتقال شعر و احساس بکنه. وقتی که یه خواننده شعرشو با یک سری از ملودی ها(سازها، ریتم ها و ...) هماهنگ می کنه یعنی هم شعرشو خوب درک کرده، هم پشتش کلی احساس داره و هم توانمندیه ساخت خط ملودی هایی رو داره که بتونه احساسات پشت شعرشو منتقل کنه و این یعنی پرفکت و خلاقانه موسیقی معنا گرا ساختن.

- راستی بی ارتباط هم نیست آنالیز شرکت کننده های مسابقه ی مجله ی موسیقی زیرزمین، که چند وقت پیش توی سایتشون گذاشته شد و اعلام شد چیزی که تقریباً همه ی شرکت کننده ها(که گروه های زیر زمینی داخل ایران و گروه های ایرانیه خارج از کشور بودن) توش ضعف داشتن نبود خلاقیت و شباهت به کارای همیشگیه دنیای موسیقیه...ما تو این مسابقه با آهنگ خلسه شرکت کردیم و بیوگرافی گروه وارد سایت شد و جزو شرکت کننده ها ثبت شدیم ولی بعد از بررسی دوباره اعلام شد که طول آهنگ سی ثانیه کمتر از وقت استاندارده و ما هم که دیگه دستمون کوتاه بود از ضبطو استودیو و...

- قرار بود "آخرین نوای سه شنبه" ها رو دیگه نزارم به خاطر مشکل کپی رایت که اینجا هست ولی اینطور که رفقا میگن مثل اینکه خیلی هم مشکلی برام پیش نمیتونه بیاره...ولی حالا راجع به این آهنگ خاص از خود اروین اجازه گرفتم و آهنگو خودش برام فرستاد. همینجا هم ازش تشکر می کنم.

- اگه به آلبوم علاقه مند هستید از این دوتا لینک می تونید اطلاعات بیشتری بدست بیارید. (+)(+)

جمعه، آذر ۰۵، ۱۳۸۹

من اگر روزی پدر شوم-2

خوش تیپ پسر بابایی خواهرتو نیگا نکن صبح تا شب دانشگاهه، به دخترها کلن تو این زمینه امیدی نیست. به سر کلاس رفتن خیلی اصرار نکن پسرم و همیشه از سرت استفاده کن، دقت داشته باش که تو دانشجویی و این جوییدنو حتی میتونی تو ویلای رامسر بچه ها هم انجام بدی. جدی هااا
همین عموت حتی رو پروژشم که داشت کار می کرد خیلی یونی نمی رفت، اصلن شاعر میگه اندازه نگه دار که اندازه نکوست، آره بابایی
پسرم، بابایی ازین آدما که همش از سر وظیفه سر کلاس و درس و دانشگاه و خیلی جاهای دیگه بودن و آخرشم هیچی نشدن زیاد دیده.

پنجشنبه، آذر ۰۴، ۱۳۸۹

یزید و حمیرا

می خوام برم دریا کنار. دلیل منطقی هم دارم برای این حرکت ِ شگرف. چون دریا کنار هنوز قشنگه.

یعنی جنایتی که اینا کردن در حق موسیقیه ما، یزید در صحرای کربلا نتونست بکنه.

اون وقت میری گوگل سرچ میکنی هزار نفر وبلاگ ساختن اسمشو هم گذاشتن "می خوام برم دریا کنار".

بساطیه ها...

سه‌شنبه، آبان ۱۸، ۱۳۸۹

من اگر روزی پدر شوم-1

پسرم همیشه موقع آشپزی و خیلی کارای دیگه توی زندگی یه قسمت هایی از بدن آدم بریده میشه. پسرم اگه می خوای موفق باشی سعی کن اون قسمت ها رو  شناسایی کنی و تمهیدات لازم رو به عمل بیاری تا تو زندگیت در مجموع خون کمتری ازت بره.
مثلاً چاقو رو به سمت بیرون بگیر بابایی. منو مامانت 30 سال طول کشید تا چیز به این سادگی رو یاد گرفتیم.
 اون حیوونی هم تو همین آشپزخونه، مثل بازیه مورتال کمبت زمون بچگی های ما ذره ذره خونش تموم شد تا رفت به رحمت خدا، به خواهرت چیزی نگو ولی راستش خودم هم فینیشینگش کردم. یه رمز جدید یاد گرفته بودم از عمو دالاهو که جوونی ها می رفتیم کافی نتش کانتر می زدیم. همونو روش اجرا کردم، چه حالی هم داد.

دوشنبه، مهر ۲۶، ۱۳۸۹

Enjoyment

یکی از بهترین تفریحات دنیا خوردن یه آبجوی تگریه اونم توی هوای سرد. بعدشم شال و کلاه کنه بره بیرون برای دویدن تو خیابون و پارک. تو خیابونا و پارکهایی که دیگه هیچ آدم خ.ا.ی.ه مالو خاله زنکی توش نیست. تو خیابونایی که هیچ وقت شب هاش نا امن نیست. تو خیابونایی که هیچ کس فضول نیست، هیچ کس بوق نمیزنه، هیچ دعوایی دیده نمیشه. یه آهنگ خوب از آرکایو* هم گوش بده که نفوذ کنه توی استخوناش. شبم بیاد دوش بگیره و بشینه توی یه اتاق گرم، یه کتاب خوب بخونه و همونجا هم خوابش ببره تا صبح...و هیچ اخبار و آدم رو مخی هم نباشه که بخواد آدمو الکی عصبی کنه.
* e.g. Collapse collide

Down by law

"You always makin' big, big plans for tomorrow.
You wanna know why?
Cause you always f.u.c.k.i.n' up today."

"Why do you always gotta go f.u.c.k up your own future, huh?
There's nothing wrong with asking somebody for somethin'.
Why is that always so f.u.c.k.i.n' hard for you?
All you got to do is learn to jerk people off a little.
That's all they really want you know."

-From movie "Down by law", Jim Jarmusch, 1986.

پنجشنبه، مهر ۲۲، ۱۳۸۹

 می خواست به حالت اعتراض بگه "این چه وضعشه؟"
برگشت با حالت خشم گفت: What is this situation?
یعنی ما می خندیدیما...
طرف انگلیسی زبان هم کلاً نه اعتراض این بابا رو فهمید نه دلیل خنده ی مارو.
اونوقت دلمون خوشه که همه تافل داریم اینجا

چهارشنبه، مهر ۲۱، ۱۳۸۹

یکشنبه، مهر ۱۱، ۱۳۸۹

پا میشم برم آب بخورم پام گیر میکنه به بوت رفیقم که وسطه اتاق درآورده، نزدیکه با سر بخورم به دیوار...
تا صبح سه بار دیگه هم پا شدم، هر سه بارشم خوردم به بوت و داشتم سرنگون میشدم. با تنوع البته. هر دفعه با یه پا و جهت سرنگونیه احتمالی به سمت های مختلف.
عمراً اگه فکر کنی بوت ها رو جا به جا کرده باشم و یا فکری به حال این قضیه کرده باشم.
هر دفعه تا دو قدمی مرگ می رفتم و خیلی خوشحال هم بر می گشتم.
زندگیه جالبی دارم اینجا...

شنبه، مهر ۱۰، ۱۳۸۹

خیلی چیزا هست که تو ذهنمه و می خوام اینجا بنویسم
نه اینکه بخوام اینجا بنویسم. نه! یعنی جاش اینجاست. قاعدتاً اینجا باید ینویسم
ولی نمیشه
نمی نویسم
فکر میکنم
با هیچ کسم راجبش حرف نمی زنم
می خوابم به جاش
در واقع، در ظاهر انگار کلاً هیچی
هستم ولی...

چهارشنبه، مهر ۰۷، ۱۳۸۹

اینکه اینجا دخترا تو هوای سرد تاپ می پوشن با دامن کوتاه فکر کنم فقط جنبه ی تضعیف روحیه ی تیم حریفو داره...نگرانم بالاخره یه روز موفق بشن در این زمینه...
یخ کردیم در مجموع...:ی

پنجشنبه، مهر ۰۱، ۱۳۸۹

شبیه هستن، ولی فرق هست بین
جدی بودن و گه بودن
بین بی حوصله بودن و تو قیافه بودن
باحال بودن ولاشی بودن
بی خیال بودن و احمق بودن
احترام گذاشتن و چاپلوس بودن
نمی فهمن...نمی فهمید

چهارشنبه، شهریور ۲۴، ۱۳۸۹

تجربه

به تجربه فهمیدم اصلاً مهم نیست که شاگرد باشی، استاد باشی، چند سالت باشه، پیر یا جوون باشی، لیسانس بخونی یا فوق یا دکترا یا هر چی، رشته ات چی باشه، کجای دنیا باشی، دانشگاهت چی باشه، مذکر باشی یا مونث...به هر حال هر کی و هر چی که باشی 10 دقیقه مونده به پایان کلاس خوشحالی، همه هم همینن.

پی نوشت:
- خیلی وقته که نمی نویسم اینجا، سرم شلوغه و کلاً همه چیز زندگیم فرق کرده، طول میکشه تا به حالت پایدار برسم. شایدم هیچوقت نرسم :ی. راجع به این "آخرین نوای سه شنبه" ها هم که هر هفته می ذاشتم باید بگم لامذهب دیگه نمیشه، من دیگه ایران نیستم و اینجا ظاهراً مشکل کپی رایت ممکنه یقه ی منو بگیره و به خاطر همین شاید دیگه نتونم آهنگ آپلود کنم. اگه راه فرار پیدا کردم حتماً آهنگ می ذارم، فعلاً فقط یه چیزایی شنیدم که چی کارا میشه کرد ولی ریسکش بالاست، مطمئن بشم آپ می کنم...قول می دم :ی
- اگه کسی راهی بلده دریغ نکنه لطفاً
- سرعت بالا اومدن بلاگ میدونم خیلی پایینه یه کم مرتب و تر تمیزش میکنم به زودی...

پنجشنبه، شهریور ۰۴، ۱۳۸۹

ت.خ.م.ت که باشد/کمتر است

آآآآآه ه ه ه، که کسانی را که بیشتر دوست داریم، کمتر می گوییم...
عمیق نباید بود. جا نباید گذاشت.
می ترسیم از این عمق، می رنجیم از این عمق
عمق بد است
حواست که پرت باشد
می افتی، با سر می خوری
به تهش، یعنی خیلی جاها
در عمق است که پیر می شوند موجودات.
دلتنگ می شوند، خاطرات را مرور می کنند، حیف می گویند
پس بد است!
بی خیال ِ بی خیال
رَد باید داد
رَد باید کرد
همه و همه و همه را
انگار که کلاً هیچی!
نباید فهمید
درک نباید کرد
حس عذاب است
عمق بد است
لا ابالی، بی حس و احمق باید بود
به قول فردین*، این روح را باید ول کرد میان آدمیان
بی فکر، بی احساس
اصلاً برادر، کلاً ت.خ.م.ت که باشد، راحت تری
ول کن
درک نکن
انگار هیچی!
وابستگی و عمق و احساس و پیری بد هستند
سختی نباید کشید
سخت نباید گرفت
ول کن
بورو...

* فردین نظری
پی نوشت:
- به مناسبت تولدم و خیلی چیزهای دیگه، نه اینکه بخوام. اومد نوشتم...
- آخرین نوای سه شنبه نذاشتم، اینو جاش میذارم، به افتخار تولد خودم و همچنین به افتخار دوستان:
- فوق العاده زیباست

چهارشنبه، مرداد ۲۰، ۱۳۸۹

آخرین نوای سه شنبه 40

فوق العاده زیبا از گروه دارکوب:

پی نوشت:
- به نظر من بهترین آهنگ آلبوم جدید گروه دارکوب همینیه که اینجا گذاشتم. این آهنگ در فیلم "کسی از گربه های ایرانی خبر نداره" هم پخش شد.

چهارشنبه، مرداد ۱۳، ۱۳۸۹

آخرین نوای سه شنبه 39

خوب از آناتما:


پی نوشت:
- این جور موقع هاست که آدم دیر پست می کنه و تبدیل میشه به اولین نوای چهارشنبه طرفای ظهر.
- امروز پس از شب زنده داری های پیاپی برای نوشتن پایان نامه به این حقیقت تلخ پی بردم که اصولاً فقط یه نفر تو دنیا هست که فکر میکنه یه پایان نامه مهمه، اونم نویسندشه.

شنبه، مرداد ۰۹، ۱۳۸۹

دو ساعت برای فیلم دیدن 4

به تجربه فهمیدم که درصد کمی از خواننده های ثابت این بلاگ به موسیقی سبک م.ت.ا.ل علاقه دارن. ولی به هر حال چون خودم از بچگی خیلی این سبک از موسیقی رو دوست داشتم و همیشه از قضاوت هایی که راجع به این سبک میشه در تعجب بودم، دوست داشتم کتابی مستندی چیزی در اختیار می داشتم که بتونم بهتر بفهمم که مخالفا چی میگن و چرا اینقدر شدید و تهاجمی با این موسیقی برخورد می کنن؟ به هر حال این هم یه سبکیه مثله بقیه ی سبک ها. ترس نداره که! از طرفی راستش خودم هم زیاد گروه های خیلی سنگین این سبک و ادا اطوارا و ماسکا و ایناشونو دوست نداشتم و بدم نمیومد بدونم که هدف از این کارا چیه؟ البته ما که از همون اول همه ی اینا رو می دونستیم، برای بقیه می گم :ی
خلاصه دو تا فیلم مستند خیلی خوب می خوام اینجا معرفی کنم که اونایی که دوست داشتن برن ببینن سوادشون زیاد شه!
در هر دو فیلم با معروفترین نوازنده ها و خواننده های م.ت.ا.ل مصاحبه کرده و در فیلم دوم هم آقای مستند ساز به تقریباً همه جای دنیا سفر کرده و زیر و بم گروه های م.ت.ا.ل هند و عربستان و چند جای دیگه رو درآورده و با خیلیها هم مصاحبه کرده. کلاً اگه انگلیسیتون خوبه این فیلم ها رو حتماً ببینید، خیلی ریزه کاری ها رو توضیح داده...



پی نوشت:
- ممنون از روزبه ی عزیز.
- حتماً متوجه شدید که بعضی جاها نقطه گذاشتم! چه کنیم؟ ما هم از دار دنیا همین یه جا رو داریم واسه غر زدن و ابراز احساسات و خیلی نانو فعالیت های دیگه! نمی خوایم از دست بدیمش!

سه‌شنبه، مرداد ۰۵، ۱۳۸۹

آخرین نوای سه شنبه 38

بسیار زیبا از گروه راک انگلیسی رین بو، با صدای زیبای دیو:
پی نوشت:
- رونی جیمز دیو خواننده ی معروف گروه های بلک سبت، دیو، الف و همین گروه بود که حدود دو ماه پیش بر اثر سرطان معده دار فانی رو وداع گفت. دیو جزو قویترین و معروف ترین خوانندگان هوی متال بود که دلیل شهرتش هم توانایی فوق العاده ی او در خوانندگی در سبک هوی متال بود.

سه‌شنبه، تیر ۲۹، ۱۳۸۹

آخرین نوای سه شنبه 37

از گروه راک ِ فیش:

پی نوشت:
- گروه جالبیه، یکی از نکات جالبش اینه که در آلبوم هاش در انواع اقسام سبک ها کار کرده و کارهاش کاملاً با هم متفاوتن، از راک و جز و بلوز و فانک گرفته تا فلک، راگا و کلاسیک. گروه توانمندین

چهارشنبه، تیر ۲۳، ۱۳۸۹

سالگرد فوت پدر

باهاش درد دل که می کردم گفتم: بابا من هم اوج خوشی ها رو تجربه کردم، هم اوج ناراحتی ها رو. اوج خوشی رو که گفتم لبخند می زد. اما اوج ناراحتی رو که گفتم از اون نگاهای عاقل اندر سفیه معروفش کرد گفت آخه پسرم تو اوج ناراحتیت کجا بوده؟
وقتی بهش گفتم از وقتی که تو رفتی هول شد و دست و پاشو گم کرد، حیوونی انگار خودشم نمی دونست که الان چند ساله که رفته. بد شد...نباید بهش می گفتم، نباید می ذاشتم بفهمه...
دیگه وقتش بود که از خواب پاشم.
همین کارو هم کردم.
غیر پدر، دوست عزیز ما هم بود...روحش شاد

سه‌شنبه، تیر ۱۵، ۱۳۸۹

آخرین نوای سه شنبه 36

آهنگ عاشقانه ی آلترناتیو بسیار بسیار زیبا از مهسا وحدت که یا یک خواننده ی سیاه پوست آمریکایی به زبان فارسی و انگلیسی اجرا شده:

پی نوشت:
- یکی از جالب ترین کارهایی بود که تا حالا شنیدم، نکته ی جالب این آلبوم مهسا وحدت اینه که تقریباً تمام آهنگ هاش شنیدنی و دوست داشتنی هستند. پیشنهاد می کنم آلبوم کاملشو گوش کنید.

چهارشنبه، تیر ۰۹، ۱۳۸۹

آخرین نوای سه شنبه 35

یکی از زیباترین قطعات کلاسیکی که تا حالا شنیدم "رپسودی مجار، شماره 2":

پی نوشت:
- این تنظیم از آهنگ توسط چندین گیتار نواخته شده که طولانی ولی زیباست، نسخه ی اصلی این آهنگ در سال 1847 ساخته، و توسط سازنده با پیانو نواخته شده است.
- این فارغ التحصیلی و کاراش واقعاً رو مخه! حس و حال وبلاگ نویسی رو از آدم میگیره...
- این آخرین نواهای سه شنبه رو هم سعی میکنم مرتب تر بذارم، الان 30 گیگ کار گرفتم که باید به مرور گوش کنم و اول خودم حال کنم و بعد بذارم اینجا که شما هم ازش لذت ببرید. نمی خوام کار روزمره و بی مزه و بی احساسی بشه، به خاطر همینه که بعضی وقتا وقفه می دم.

یکشنبه، خرداد ۱۶، ۱۳۸۹

تفریح تازه

جدیداً دو تا حرکت مثبت پیدا کردم که خیلی مناسبو هماهنگه. میرم تو سایت رادیو فردا، برنامه ی "رادیو پس فردای" فرشید منافی رو دانلود می کنم گوش میدم روحم شاد میشه. در همون حال هم میرم تو سایت عکس های رضا دقتی عکسایی رو که گرفته میبینم و اون هم فوق العاده جالب و فرح بخشه.
سایت عکس های تهران رو هم که هر ماه آپ میشه دیدم، نمیدونم سایتش مال کیه ولی معلومه طرف بچه باحاله. اصلاً آدم خوشحال میشه با بعضی سایتا و آدما آشنا میشه بعضی وقتا.
پی نوشت:
- فرشید منافی همونه که چند سال پیشا تو رادیو جوان برنامه می ذاشت، می خندیدیم.
-چندتا سایت که از عکس های رضا دقتی رو میشه اونجا دید:+ ، +
- در این سایت راجع به این عکاس نوشته که جالبه. از اون جالب تر صحبتیه که راجع به یک قوم ایرانی 27000 نفره ساکن چین کرده که گویا زبانشون مثل حرف زدنه حافظ و سعدیو اون موقع هاست. برام فوق العاده جالب بود. پیشنهاد می کنم شما هم بخونیدش(متن طولانیه، راجع به این قوم در بالای ششمین عکس (از بالا) نوشته شده. بالای عکسی که زمینه ی قرمز رنگ دارد!)

چهارشنبه، اردیبهشت ۲۹، ۱۳۸۹

تقلید میشه ولی جا داره که بگیم مملکته داریم؟

این وبلاگ مملکته داریم هم چیز جالبیه، یه جورایی حس می کنم این پستم شبیه اونا میشه، از همین جا عذر خواهی میکنم ولی خداوکیلی مملکته داریم؟
اخبار اومده نتیجه کنفرانس جی 15 رو میگه بعدشم داد و بیداد و بوق کرنا که آقا آمریکا کم آورد و ایول دهنشونو سرویس کردیمو دیدید ما راست می گفتیم و از این حرفا؟
بعدش هر چی خبر میگه اینقدر گل و بلبله که هر کی ندونه فکر میکنه اخبار سوییس رو داره میبینه. اومده میگه شهریه دانشگاه آزاد دیگه بالا نمیره. خبر بعدی هم حقوق کارمندا میره بالا. بعدیشم این که پهنای باند اینترنت دو برابر میشه. ضربه ی آخرو هم زدن و وزیرا اعلام کردن که پولی رو که دولت می خواد به همه بده نمی گیرند چون نیاز ندارن و فردین بازی، به نفع آحاد ملت از گرفتن این پول دست بر می دارند. بابا مرام، بابا عدل، بابا...
پیامبرا و اماما اگه اینجا بودن قشنگ اشک تو چشاشون جمع می شد اگه این حجم از عدل و مساوات و مرام و فردینو یه جا می دیدن.
خدا وکیلی مملکته داریم؟ رسماً ما رو خر فرض کردن قشنگ جو می دن. اگه یه دونه از این وعده ها عملی شد گردنمو بذارید لب جوب و برام لالایی بخونید تا همونجا خوابم ببره.

چهارشنبه، اردیبهشت ۱۵، ۱۳۸۹

بهار

حساب که کردم دیدم دوشنبه ی هفته ی پیش حدود 47000 ثانیه خوابیدم.

چهارشنبه، اردیبهشت ۰۸، ۱۳۸۹

آخرین نوای سه شنبه 33

زیبا از لد زپلین:
پی نوشت:
- زیباست، سبکش راکه و با صدای خاص خواننده ی این گروه هم خیلی ها سخت کنار میان. یعنی باید اینکاره باشی تا حال کنی

شنبه، اردیبهشت ۰۴، ۱۳۸۹

کلاً همینجوری نصفه شبی

از هیچ لحاظ نمی خوام طبق مد پیش برم کلاً، ولی حوصله ی مخالفت با جوّ رو هم ندارم کلاً...

سه‌شنبه، فروردین ۳۱، ۱۳۸۹

آخرین نوای سه شنبه 32

زیبا، هنری و بسیار تکنیکی از گیتاریست سوئدی، مالم استین:

پی نوشت:
- اونایی که گیتارستن حتماً متوجه عمق تکنیک این گیتاریست میشن.
- مالم استین از پایه گذاران سبک کلاسیک متاله و بابت این قضیه خیلی معروف شده، کلاً تو این سبک یه دونست! 
- ما هم یکی از کارهای گروهمون میکس و مسترینگ شد و آمادست، ولی چون سیاسیه راستش تصمیم بر آن شد که منتشرش نکنیم. یکی دیگه که راکه و سنتور هم داره تقریباً آمادست و چیزیش نمونده، آماده که بشه اینجا میذارمش...فکر کنم تا یکی دو هفته ی دیگه ردیف بشه...

چهارشنبه، فروردین ۲۵، ۱۳۸۹

آخرین نوای سه شنبه 31

یکی از آهنگ های فوق العاده زیبا، لایت و کمتر کشف شده ی متالیکا:

پی نوشت:
- یادش به خیر یه زمانی با بچه ها کار ما شده بود زدن و خوندن این آهنگ، عالمی بود...

چهارشنبه، فروردین ۱۸، ۱۳۸۹

آخرین نوای سه شنبه 30

جز فوق العاده زیبا، لایت و عاشقانه از خانم نورا جونز:
پی نوشت:
-وا حسرتا که این آهنگ میکشد و زنده میکند و نیستی و وای نیستی...
-واقعاً زیبا، یکی از لذت های زندگیه منه این آهنگ...چه قدم ها زدم من با این آهنگ زیر بارون، چه شبها که خوابیدم، چه رانندگی ها کردم و چه و چه ها...
-چقدر کوتاهه این آهنگ، کاش بلندتر بود.

سه‌شنبه، فروردین ۱۰، ۱۳۸۹

آخرین نوای سه شنبه 29




راک فارسی زیبا به نام "زاهد" از گروه باراد:

پی نوشت:
-درامر این گروه آرش پژند مقدم بوده، گیتار و خواننده پویا محمودی و بیس هم کسری سبکتکین، خلاصه همه بزرگان اینجا جمعن! بیسی رو که کسری در این آهنگ زده خیلی می پسندم، ساده، زیبا و راک.
-کسری سبکتکین الان مدتیه از ایران رفته و در امریکا برای گروه متال Black Lotus بیس می زنه، باید کاراشو گوش کنم ببینم اونجا چی میزنه، اگه جالب بود اینجا هم میذارم.
جدیداً یه کار جدید یاد گرفتیم، میشینیم قهوه می خوریم و سیگار می کشیم و موسیقی میذاریم پخش شه و در همون حال پازل درست می کنیم یک حالی میده که نگو

شنبه، فروردین ۰۷، ۱۳۸۹

والا به همین سادگی

برق که بره و هیچ جا رو نشه دید، گوشه ی میز، گوشه کتابخانه و خیلی گوشه های تیز دیگه به تهدیدی جدی برای نسل های آینده ی مردان قد بلند تبدیل میشن.

چهارشنبه، اسفند ۲۶، ۱۳۸۸

آخرین نوای سه شنبه 28

متال بسیار بسیار زیبا:

پی نوشت:
- همونطور که در این آهنگ هم اشاره شده کلاً یاد دوران کودکی به خیر...یادمه بچه که بودیم از یه هفته مونده به چهارشنبه سوری منو برادرم شبا از خوشحالی و ذوق و شوق خوابمون نمی برد و همش می خواستیم یه جایی رو بترکونیم و همه محل از دستمون شاکی بودن ولی، الان دیگه فقط همون شبشو خوشحالیم و من که به شخصه تا دو روزمونده به چهارشنبه سوری اصلاً یادم نبود دو روز مونده!
- این دفعه به جای "آخرین نوای سه شنبه" شد "اولین نوای ساعت یازده صبح چهارشنبه"!، خلاصه ببخشید دیگه خیلی ضایع بود چهارشنبه سوری رو بشینم پای کامپیوتر و وبلاگ و این جور کارا...
- راستی بالاخره ما رفتیم استودیو و فعلاً موفق شدیم در روز اول، تقریباً یکی از کارهامونو در استودیو تم یوسف آباد ضبط کنیم، عمرش از خدا بخواهید که گر مقدور شود در ماه های آینده همه کارها ضبط و کنیم و خدا را چه دیدی؟ شاید گروه را ثبت کنیم و از این حرفا، ولی یکی از کارهارو که تا یکی دو هفته ی دیگه آماده میشه حتماً اینجا خواهم گذاشت. در ضمن آرش پژند مقدم هم اونجا بود و ما یه بار از نزدیک ایشونو زیارت کردیم، عجب درامزی میزنه این بابا و چقدر هم باحاله و البته مثل بقیه ی درامرهای عالم خیلی حجیم و بزرگ هم هست.

دوشنبه، اسفند ۲۴، ۱۳۸۸

حسرت به دل ما موند یه بار قبل از مردنمون ببینیم مورچه ها به جای ظرف قند و شکر به ظرف فلفل حمله کردنو همشون دهنشون سوخته و دارن می دون این ور اون ور و ما هم اونور بخندیم واسه خودمون

چهارشنبه، اسفند ۱۹، ۱۳۸۸

آخرین نوای سه شنبه 27




یه آهنگ خوب راک آلترناتیو از آلبوم جدید "عبدی بهروانفر" به نام "کخئو کلخت":

پی نوشت:
- به نظر من بهترین آهنگ آلبوم جدید عبدی همینیه که اینجا گذاشتم.
- اوایل که این "آخرین نوای سه شنبه" ها رو شروع کرده بودم به نوشتن هم ازش یه کار مشترک با محسن نامجو گذاشته بودم. همه کارهاشو دوست ندارم ولی بعضی هاش واقعاً خوبن.

دوشنبه، اسفند ۱۷، ۱۳۸۸

Days of War, Nights of Love




Less of a novel and more of an exploded
 manifesto, this might be just what we need.
Glorious, even for the most cynical reader.
 What more can we ask from a book?

پی نوشت:
1- اگه گیرتون اومد حتماً بخونیدش...یکی از بهترین و به جاترین هدیه هاییه که تا حالا گرفتم.
2- این موسسه کتاب های خوب دیگه یی هم داره، منتهی برای خرید همه کشورها رو داره به جز ایران...خلاصه شانس ما بوده تو این خراب شده به دنیا بیایم...هر کی دستش رسید و خرید و خوند جای ما رو هم خالی کنه...

یکشنبه، اسفند ۱۶، ۱۳۸۸

سه‌شنبه، اسفند ۱۱، ۱۳۸۸

شنبه، اسفند ۰۸، ۱۳۸۸

طبق آخرین تحقیقات صورت گرفته توسط اعضای شورای مرکزی دفتر تحکیم عشق و حال دانشگاه تهران اعلام شد:
همواره "مسافت منزل دانشجو تا دانشگاه" با "احتمال حضور دانشجو در دانشگاه" نسبت مستقیم دارد.

شنبه، اسفند ۰۱، ۱۳۸۸


"این که من تو رو دوست دارم، به تو چه؟"

-کجا دیدم اینو اصلاً یادم نیست، مهم هم نیست. یه عمر فکرو حسو جا داده تو ده تا کلمه...
پی نوشت:
- آخرین کار زدبازی "درو باز کن" هم چند روزه که اومده. آهنگ سازی، شعر، تنظیم، فضاسازی و هماهنگی و ... همه چیز ‍پرفتو.
- Love is the person you think about during the sad songs

سه‌شنبه، بهمن ۲۷، ۱۳۸۸

آخرین نوای سه شنبه 25



یکی از بهترین گروه های پاپ داخل کشور، گروه هفت:
پی نوشت:
- گروه هفت از جمله موفق ترین گروه های پاپ در مملکت ماست، صدای دلنشین و واقعاً پاپ آرش قنادی و کیارش پوزشی (خواننده های گروه)، آهنگ سازی حرفه ای و خط ملودی های زیبا، اوج گرفتن های به جا و هماهنگ با شعر، گیتار و بیس ساده ولی زیبا، هارمونی های دقیق و دلنشین کیبورد و تنظیم خوب ویالون، چلو و دیگر سازها از جمله نکاتی هستند که این گروه رو از بقیه ی هم سبک ها متمایز کرده است.
- از جمله نکات مثبت دیگر این گروه قدمت و تجربه زیاد در زمینه ی ساز، کنسرت و تجربه ی موسیقیه. قبل از این که نام "گروه هفت" برای گروه انتخاب بشه، افراد این گروه با هم کار کرده و کنسرت های تقریباً بزرگی نیز برگزار کرده اند که شخصاً در یکی از این کنسرت ها حضور داشتم و آهنگ های فوق العاده زیبایی ازشون شنیدم که هرگز منتشر نشد (فکر می کنم حوالی سال 77 بود). قبل تر از اون یعنی تابستان سال 73 نواختن کیبورد توسط کیارش پوزشی (ظاهراً الان در این گروه سازهای کوبه ای هم می زند) رو دیده بودم که نسبت به اون زمان فوق العاده بود. البته اون موقع من خیلی کوچکتر از این حرفا بودم که این چیزا رو تشخیص بدم ولی الان که به یاد میارم و با اون زمان مقایسه می کنم متوجه تفاوت ها میشم. یادمه تنها ارتباط من با این گروه پسر همسایمون بود که ظاهراً از دوستان کیارش بود و یادمه با این که من با سازهاشون ور برم واقعاً مشکل داشتند، البته الان که یادم میاد معترفم که دردسره که یه پسربچه هی بیاد هنگام تمرین دگمه های کیبورد رو فشار بده و به کارش پافشاری هم داشته باشه.
- نکته ی گفتنی دیگه که در کشور ما معموله اینه که خواننده ها و گروه هایی که معروف میشن پس از مدتی موسیقی حرفه ای، پیشرفت و پویایی در این زمینه رو فراموش کرده و دختر بازی تنها فعالیت قابل توجه زندگیشون میشه که واقعاً امیدوارم این واقعه ی تلخ برای اعضای این گروه پیش نیاد. البته تا الان که خوب پیشرفت کردند و کارهاشون یه سر و گردن از بقیه ی گروه ها بالاتره.
- نکته ی آخر هم اینکه من واقعاً برای آپلود سردرگمم و نمی دونم دیگه کجا آپلود کنم و هر دفعه یکی از این سایت ها خراب می شن. از طرفی از بس که کامنت برای کسی نمی ذارم کسی هم برای من نمی ذاره و من هیچ فیدبکی ندارم! ولی به هر حال اگه کسی مشکل دانلود داشت لطفاً خبر بده.

چهارشنبه، بهمن ۲۱، ۱۳۸۸

آخرین نوای سه شنبه 24

بسیار بسیار زیبا از دریم تئاتر:
پی نوشت:
- آخ که چه کرد این آهنگ با من...
- امروز ضمن وب گردی متوجه کنسرت گروه دارکوب ها شدم که قراره با حضور حامد بهداد و مهران مدیری بعد از نوروز 89 برگزار بشه. لازم به ذکره که در فیلم "کسی از گربه های ایرانی خبر نداره" یکی از کارهای آلترناتیو همایون نصیری (سرپرست گروه دارکوب ها) و حامد بهداد بود که خیلی جالب، جدید و فوق العاده زیبا بود، ولی متاسفانه مدتش خیلی کم بود. خیلی دوست دارم که کنسرت کامل این گروه رو یه بار ببینم. کارهای این گروه فوق العاده هنرمندانست و به دوستداران موسیقی پیشنهادش می کنم.
+ (متن خبر)

چهارشنبه، بهمن ۱۴، ۱۳۸۸

آخرین نوای سه شنبه 23

از باب دیلان:

پی نوشت:
- هالو اسکن هم تعطیل شد و کامنت ها فعلا منتقل شدن به اکو تا ببینم در آینده رو کدوم سرور برن بهتر میشه.
- مدیا فایر هم قضیش نمیدونم چیه یه روز بسته میشه و یه روز کار میکنه، امشب رو همون مدیا فایر خودمون آپ میکنم، یه مدته که حالش ظاهراً خوبه.
- امتحانا هم که تموم شد و ظاهراً با توجه به هوا هیچ جا هم نمیشه رفت، شمال هم دیگه خیلی تکراری شده، تو دانشگاه هم همه بچه ها فقط دور خودشون میچرخن و علافن، بهونه هم میکنن که هیچ جا نمیریم و منتظریم تا نمره ها بیان...بقیه هم کنکور ارشد دارن و از این حرفا...مملکته داریم کلاً؟
- طرف اومده دانشگاه میگه یه کاری کنین بهم خوش بگذره، من به هوای شما اومدم، حوصلم سر رفت...گفتم می خوای تاب و سرسره برات نصب کنیم تو حیاط که بری با دوستات بازی کنی حوصلت سر نره عمو جون؟ دری وری گفت منم جوابشو ندادم.
- یادش به خیر اون اوایل که این آهنگ ها رو هر هفته میذاشتم چقدر همه چیز فرق داشت...به قول همین باب دیلان خودمون "سیمپل تویست آو فیت...". دیگه الان یه شیش ماهی هست که هر هفته آهنگ میذارم اینجا...
- همین روزا دوباره میرم کلاس بیس پیش یکی از رفقای کسری سبکتکین و یا شاید بابک ریاحی پور و دیگه اصلاً هوای بد و مملکت تخمی و حکومت مزخرفو جبر جغرافیایی و این حرفا رو کلاً به روم هم نمیارم. حالا می بینی.

یکشنبه، بهمن ۱۱، ۱۳۸۸

بیش از نود درصد جمعیت کره ی زمین، هنگام کار با قیچی لب هاشون رو مثل ماهی باز و بسته می کنند.

دوشنبه، بهمن ۰۵، ۱۳۸۸

خانم راننده

خیلی از وضعیت ترافیک و رانندگی ملت شاکی شده بود و می نالید.

اتفاقاً به چهار راه که رسیدیم یک خانومی پشت 206 نقره ای اش نشسته بود و سمت راست خیابان پارک کرده بود و گردش به راستو تو اون هیری ویری بسته بود. با خنده و شادی هم مشغول صحبت با موبایلش بود. صدای سر و صدا و بوق هم که بالاتر رفت، در کمال نا باوری، شیشه رو داد بالا.

راننده که دیگه داشت منفجر می شد گفت: آقا اصلاً می دونی چیه؟ خانوم ها در رانندگی بیشتر نقش موانع طبیعی و جاده ای رو بازی می کنند و فقط باید از کنارشون عبور کرد و عصبانی نشد. چراغ که سبز شد، دنده عقب گرفتیم و از کنارش رد شدیم. همچنان هم مشغول صحبت با موبایلش بود.

آقای پلیس هم با لبخند کل پروسه رو نگاه می کرد و سعی می کرد که درک کنه.

سه‌شنبه، دی ۲۹، ۱۳۸۸

آخرین نوای سه شنبه 21

آهنگ لایت و فوق العاده زیبا از مایکل جکسون و جمع کثیری از خوانندگان:

پی نوشت:
- تعداد خواننده ها از این هم بیشتره ولی در اینجا نامشون آورده نشده است.
- یه سری آهنگ ها هستند که گوش کردنشون مثل دیدن و مرور کردن عکس ها و خاطرات قدیمیه. دوست داشتنی و حال به هم زن.

دوشنبه، دی ۲۸، ۱۳۸۸

شب امتحان

با اینکه فردا ساعت 8 صبح امتحان دارم و حقیقتاً چیزی نخوندم و علاقه ای هم ندارم که بخونم و همچنین از طرفی مشتاقم که معدلمو بالا بیارم و همچنین زندگی تحصیلی موفقی برای خودم به وجود بیاورم و می دانم که الان باید بخوانم، ولی نمی خوانم.
قسمت بدش هنوز مونده. و اون اینه که به هیچ وجه، هیچ گونه استرس و نگرانی ندارم.
راستش قسمت دوم بیشتر از قسمت اول داره اذیت می کنه.

پی نوشت:
- خیلی از بچه های دانشکده الان اینجورین. ولی جدی هر چی فکر می کنم هیچ دلیل مشخص و منطقی نمی تونم براش پیدا کنم.
- نکنه همه دپ زدیمو خودمون خبر نداریم؟
- شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل / هیچ کدومش به هیچ جام هم نیست متاسفانه
(بی ربط)
- اینقدر این بقل وبلاگ اضافه کردم که دیگه رسماً وقت نمی کنم بخونمشون. تا بعد از امتحانا یه کم تر تمیز و جمع و جور تر می کنم این لیستو.
- لا مذهب دو هفته که بلاگ نمی نویسی قشنگ روند نزولی و زوالتو می تونی حس کنی.
- بدبختی همه چیز تو زندگی همینه، هر کاریو ول می کنی سریع می پره. خدا نکنه یه روزی دوباره بخوای یکی از توانایی های گذشته رو دوباره راه بندازی و تو خودت زندش کنی، مگه به این راحتیا میشه لا مذهب؟

شنبه، دی ۲۶، ۱۳۸۸

عاشق مرده، معشوق اشتباهی

شخصیت داستان ما کنار خیابون ایستاده بود منتظر تاکسی. ده متر پایینتر یه تاکسی ایستاد تا مسافراشو پیاده کنه. در باز شد و عده ای به کندی پیاده شدند. یک نفر، دو نفر، سه نفر...ایستاده بود و با چشم های بی نگاه، نگاهشون می کرد.

طبق عادت همیشگی که دیگه براش به صورت یه بازی فکری در آمده بود، منتظر بود که از قضا دختر نایاب و زیبای آرزوهاشو تو یک همچین صحنه ای ببینه. دختر از تاکسی پیاده بشه و اتفاقی باهاش چشم تو چشم بشه و با چشم های براقش کلی براش عشوه و ناز کنه و (مثلاً) خیلی معصومانه، جدی، سربه زیر، مغرور و جذاب شروع به قدم زدن کنه و مجموعه ی این رفتار ها باعث گرفتار شدن شخصیت داستان ما بشه.

اتفاقاً همین اتفاق هم افتاد ولی با پنجاه سال تاخیر و در یک موقعیت اشتباه. و دختر خانم مورد نظر ما که دیگه حسابی پیر شده بود، به جای این که در این صحنه با پیر مرد محل ما که دو هفته ی پیش به رحمت خدا رفت روبرو بشه، خودشو به شخصیت داستان ما نشون داد، و چون عشوه و ناز و این حرف ها هم دیگه یادش رفته بود و نمیشد هم هیچ کاری نکنه، هول شد و در تاکسی رو طوری بست که یه ذره از شالش لای در بمونه و مجبور بشه ده دوازده متر رو با جیغ و داد و فریاد و به همراهی شکم بزرگ و افتاده اش دنبال ماشین بدود و بعد هم که راننده تاکسی متوجه شد و ایستاد، حاج خانم شالشو از تاکسی جدا کنه و پخ بزنه زیر خنده تا هم دندان های ریختش معلوم بشه و هم پوست چروکیده ی دور دهنش، و بعد هم بره دنبال زندگیش.

سه‌شنبه، دی ۲۲، ۱۳۸۸

فارغ التحصیلی

- فارغ التحصیلی به انگلیسی چی میشه؟
- Getting rid of education

پی نوشت:
- سایت مدیا فایر رو هم که روی اون آخرین نواهای سه شنبه رو می ذاشتم بستن! تا هفته ی دیگه سعی می کنم یه سایت خوب دیگه برای آپلود پیدا کنم و شما هم اگه سایتی می شناسید از ما دریغ نکنید.

سه‌شنبه، دی ۱۵، ۱۳۸۸

آخرین نوای سه شنبه 20



یکی از زیباترین و قشنگترین آثار راد اشتوارت:

پی نوشت:
- چه کرد با من این آهنگ.
- این آهنگو اولین بار وقتی که شنیدم سوم دبیرستان بودم و فقط به گوشم خورد و یه تصویر کوچکم از کنسرتش دیدم، خلاصه 7 سال بود که با خودم گاهی می خوندمش و اصلاً نمیدونستم چیه و مال کیه که به طور اتفاقی دیروز توی مغازه ی سی دی فروشی چشمم خورد به عکس راد اشتوارت و یادم اومد این بابا همون بوده که چند سال پیش یه کم از کنسرتشو دیده بودم. خلاصه دوباره کشف کردم این دوستمونو!
- بالاخره کتاب طاعون (آلبر کامو) رو که مرداد 85 خریده بودم و دست نخورده توی کتابخونم مونده بود خوندم و از این بابت خیلی خوشحال شدم! کتاب بدی هم نبود ولی به گویایی و مختصری و عمق یه کتاب دیگش بیگانه (آلبر کامو) نبود و به نظرم می تونست باشه! کاش همون سه سال پیش می خوندمش!

یکشنبه، دی ۱۳، ۱۳۸۸

توی سطل آشغال چهار قسمتی

شب از خواب که پرید متوجه کاغذ مچاله ی توی مشتش شد. حس از تخت پایین اومدن نبود. سطل آشغالو دید و چشاش برقی زد و از همونجا کاغذو پرت کرد.

یه دفعه دوربین چرخید و از پشت شانه اش صحنه رو نمایش داد که با یک پرش بلند، توپ رو از وسط زمین پرت کرد سمت حلقه و بعدش صحنه ی آروم از مسیر حرکت توپ به سمت حلقه و کلوز آپ از صورت تماشاچیا و توپی که وارد حلقه میشه. اعلام امتیاز از بلندگوهای سالن و همهمه ی نماشاچیا. صحنه ی بعدی از دوربینیه که در نزدیکی سطح زمین نصب شده و از پایین داره خوشحالی کردن و دویدن دور زمینشو به همت دندونای سفید و رکابی قرمزش نشون میده.

اما در سطل آشغال بسته بود. کاغذ خورد روی در سطل و افتاد روی زمین.
یه دفعه همه ی سر و صداها خوابید و همه جا ساکت و تاریک شد و او ماند و اتاقش. فقط یه نور مهتابی رنگ از پنجره می تابید به کف اتاق، که اون هم با توجه به ابری بودن هوا سوال برانگیزه.
اینجا بود که قدرت تخیلش پایان یافت.

خودشو انداخت روی تخت و هفت ساعت دیگه هم خوابید و دنیا به .... هم نبود.

شنبه، دی ۱۲، ۱۳۸۸

دو ساعت برای فیلم دیدن 1




جدا از داستان و فیلم نامه و کارگردانی و الخ که خودش یه مبحث جداست، به نظر من خاص ترین بخش فیلم بازی خیلی خوب حامد بهداده که تو این فیلم نقش یه آدم کار چاق کن رو به خوبی بازی میکنه. نکته ی قابل توجه دیگه آهنگ های فوق العاده خوبیه که در فیلم پخش میشن که ظاهراً از کارهای گروه های مختلف زیر زمینیه مملکت خودمونن که واقعاً حرف ندارن. یه مثال از کارهای زیبای این فیلم آهنگیه که توی بیابون اجرا میشه (دقیقه ی 72) و خود حامد بهداد مثلاً خوانندشه و موسیقی نواحی ایران رو به همراه بیس و کیبورد و دمام اجرا می کنن که تلفیقش معرکست ( به خصوص تغییر گامهای صدای خواننده، هارمونی های کیبورد و بیس موذیانه ای که در زمینه نواخته میشه) و سه مرد سفید پوش هم به همراهش می رقصن که اون هم جالبه. کلاً صحنه های جالب و به خصوص موزیک های جالب در این فیلم زیاد دیده و شنیده میشن.
- توضیحاتی راجع به فیلم رو می تونید از اینجا بخونید.
- برای اون هایی که علاقه به دانلود دارن لینک دانلود فیلم اینجاست (حجم و کیفیت پایین)، بلاگ لگو فیش هم اتفاقاً امروز راجع به این فیلم نوشت و لینک دانلود تورنت با کیفیت بالارو گذاشت که اینجاست.
- اونهایی هم که اهل خرید و جمع کردن فیلم هستند از اینجا می تونن خرید کنن. (این سایت ارزون ترین سایتی بود که من پیدا کردم)

پی نوشت:
- از این به بعد توی این پست ها که به صورت گاهی گداری گذاشته خواهد شد فیلم های خوبی رو که قبل ها دیدم و یا جدیداً می بینم و همچنین ارزش دیدن دارند رو می ذارم.
- بر خلاف نظر چند نفر، به نظر خودم اصلاً شبیه حامد بهداد نیستم.