یکشنبه، اسفند ۰۴، ۱۳۸۷

خاتمی


امان از راه بی عابر/امان از شهر بی شاعر
امان از روز بی روزن/امان از این همه رهزن
امان از تیغ بی دردان/به جای بوسه بر گردن
امان از سایه ی بی سر/بر این درگاه درد آور
امان از ناتمام تو/امان از ناتمام من
امان از روز بی رویا/امان از شام مرگ آوا
امان از شعله ی آخر/هجوم باد و خاکستر
که از پروانه ی پرپر/اجاق شب نشد روشن
ببار ای خوب دیروزی/بر این بازار خودسوزی
که این غمخانه ی بی مِی/ندارد آب مرد افکن
علی رغم همه ی این حرفهایی که من این بالا زدم خاتمی در تاریخ 26 اسفند 1387 از کاندیداتوری ریاست جمهوری انصراف داد. خودش که می گفت اینجوری بهتره! حتماَ یه چیزی می دونه که میگه دیگه :D

سه‌شنبه، بهمن ۲۹، ۱۳۸۷

”آموخته‌ام كه بودن در كنار آنان كه دوستشان دارم برايم كافی ا‌ست.“

دوشنبه، بهمن ۲۸، ۱۳۸۷

یکشنبه، بهمن ۲۷، ۱۳۸۷

”آدم‌ها عوض می‌شوند و از ياد می‌برند كه اين را به ديگران بگويند.“
*
-ليليَن هلمن، نمايشنامه‌نويس
پ. ن: از وبلاگ ذهن زیبا

پنجشنبه، بهمن ۲۴، ۱۳۸۷

تنگ نوشت

چقدر دلم لک زده برای مسافرت های گروهی، پیاده روی های دسته جمعی، کمپ زدن ها، بر پا کردن چادر ها، روشن کردن آتیش وسط کمپ و بیدار موندن های شبانه کنار آن... نگاه به چهره ی سرخ آدم های اطراف آتیش، حرف زدن، دل شدن، حرف زدن، حرف زدن...،فوران کردن.
فرار کردن از دود آتیش، گپ زدن با همسفر ها، قدم زدن های شبانه در تاریکی، سکوت، آرامش، دوستان، با صدای خروس از خواب بیدار شدن، حس کردن مه روی پوست صورت، قهقهه های شیطنت آمیز قبل از خواب، جوک گفتن های شبانه، کرختی ناشی از بیخوابی، ولو شدن روی صندلی ماشین موقع برگشتن از سفر...
********
پ. ن: هنوز که هنوزه نمی دونم چرا اینقدر آتش و آتش بازی را دوست دارم، اینقدر همیشه آتشو من درست می کنم و میشینم پیشش و بهش می رسم که یک بار یکی از همسفرها که زیاد با من آشنا نبود موقعی که داشتم با آتش ور می رفتم خیلی جدی اومد از من پرسید که آقا شما زرتشتی هستید؟!

شنبه، بهمن ۱۹، ۱۳۸۷

موسیقی (1)

یادم میاد راهنمایی و دبیرستان و همینطور اوایل دانشگاه که بودم بیشتر موسیقی راک و متال گوش می کردم و از این موسیقی لذت می بردم و حتی بعضی از آهنگ های معروف این گروه ها مانند متالیکا، نیروانا، گانز ان روزز و ...را هم خودم با گیتار کلاسیک و گیتار باس می زدم، ولی الان فکر کنم دارم تغییر می کنم و گوش دادن به جار و جنجال و شلوغی موسیقی متال و راک ِ سنگین به جای اینکه برای من لذت بخش باشه فقط به من کمک میکنه که با سرعت و قدرت و دقت مشغول خوردن ناخن هایم شوم.
پ. ن: به مناسبت گوش دادن به آلبوم جدید گروه متالیکا( البته با کمی تاخیر )

جمعه، بهمن ۱۸، ۱۳۸۷

حکیم


*بدبختی رو من موقعی تجربه کردم که ساعت 12:30 شب داشتم سعی می کردم تا خودمو به موضعی برسونم که بتونم این عکسو بگیرم.

دوشنبه، بهمن ۱۴، ۱۳۸۷

مرام (2)

دویدن سریع و بی مورد در سراشیبی ها بسیار خطاست، چرا که به احتمال زیاد باعث درد می شود، مثلاً درد زانو.

دانشگاه (1)

چهار سال است که در دانشگاه درس می خوانم ولی هنوز به خودکفایی در زمینه ی جزوه نرسیده ام.