جمعه، بهمن ۱۱، ۱۳۸۷

امتحان نامه (4)

در دو هفته ای که 6 تا امتحان سخت و فشرده داشتم ضمن مطالعه ی درسی، کتاب غیر درسی هم می خوندم، ولی امتحانا که تموم میشه حتی تاریخ انقضای شیر رو هم حوصله ندارم از روی پاکتش بخونم چه برسه به کتاب!
در ضمن اگر معلّم کلاس اول دبستانم الان منو میدید فکر کنم بهم گوشزد میکرد که دارم از توانایی خواندن که با هزار بدبختی بهم یاد داده استفاده ی ابزاری (یا شاید سوء استفاده) می کنم. یعنی میشه مجموعاً ترمی 2 هفته خواندن، که در کل میشه سالی 4 هفته با میانگین روزی فکر کنم حدود 3 ساعت.

(3) Versatility

میگن عاقل کسیه که یک اشتباهو دو بار تکرار نکنه و یا اینکه عاقل از یک سوراخ دوبار گزیده نمیشه و الخ.

اصلاً مسئله ی درس گرفتن از اشتباه نیست. آدم درس میگیره، ولی بعضی وقتها درسی که گرفته یادش میره، یعنی اصلاً مشکل تجربه اندوزی نیست، مشکل حافظه است!

چهارشنبه، بهمن ۰۹، ۱۳۸۷

امتحان نامه (3)

کمی دویدن قبل از رسیدن به جلسه ی امتحان امری لازم به نظر می آید چرا که موجب شادابی روحی، افزایش تحرک، ورزیدگی عضلات قلب، باز شدن عروق، تنفس بهتر و باز شدن ریه و به طور کلی موجب افزایش سطح عمومی سلامتی جسمانی در فرد می شود.
لذا جهت نیل بدین مهم اگر فاصله ی زمانی منزل شما تا دانشگاه نیم ساعت است پیشنهاد می شود 10 دقیقه مانده به شروع امتحان از منزل به مقصد دانشگاه حرکت کنید.
-به مناسبت دیر رسیدن به جلسه ی امتحان یکی از دروس

امتحان نامه (2)

برای یکی از امتحانها تقلب نوشته بودم ولی اینقدر خوندم تا یاد بگیرم در نتیجه کاغذهای تقلب رو با شادمانی تمام پاره کردم ریختم دور.
پ. ن: راستی نمیدونم چرا هر وقت سر جلسه ی امتحان تقلب کردم کلی خندم گرفته و تابلو شدم ! جدی، خیلی می خندم موقع تقلب!

دوشنبه، بهمن ۰۷، ۱۳۸۷

امتحان نامه (1)

یه زمانی شده بود که برای امتحان ها اینقدر بدون استرس بودم که دیگه خودم هم نگران شده بودم. ولی شکر خدا این روزها بهتر شده و الان استرس دارم.

پ. ن: استرس موجب ترشح هورمون کورتیزول در بدن شده که مقدار کمی از آن موجب افزایش تمرکز در فرد شده که راندمان یادگیری و امتحان دادن را بالا می برد.

جمعه، بهمن ۰۴، ۱۳۸۷

تِز

- فرزندان کوچکترخانواده ها مهربانتر هستند، و همچنین درشت تر
- افراد چاق ریلکسترند.
- پدران دیکتاتورند.

سه‌شنبه، بهمن ۰۱، ۱۳۸۷

(1) Happiness

همیشه باید یه سختی و مشکلی برای آدم پیش بیاد تا شیرینی زندگی بعد از اون حس بشه!، مثل سختی دوران کنکور، یا دوران امتحان ها، و یا دوران سخت زندگی و کلآً هر چیز سختی.
-به مناسبت اتمام امتحان محاسبات عددی

دوشنبه، دی ۳۰، ۱۳۸۷

آکواریوم (2)


















این نگهداری ماهی هم واقعا سرگرمی خوبیه، اینقدر قضایای جالبی دارن که حسابی آدمو سرگرم میکنه، از تفاوت اخلاق تک تکشون گرفته تا دعواها، جفت گیری، قلدر بازی و مریض و بی حال شدنشون.
این تفاوت اخلاقشون که دیگه معرکست، مثالش اخلاق دو تا ماهیه هم نژاد و هم سن و هم جنسه که کلاً متفاوت از هم دیگست! یکی مغروره یکی مظلوم، یکی شیطون یکی آروم، یا گوشه گیر، یکی مطیع و پیرو از بقیه، و یا یکی اخلاقش اینه که علاقه داره سر دسته ی بقیه باشه!
یا مثلا طرز نگاهشون، وقتی از هم شاکین نگاه کردنشون واضحه واضحه که این دوتا ازهم عصبانین!
جفت گیریشون هم که آدمو یاد پروسه های معمول دختر بازی میندازه، مثلا وقتی که یه ماهی نر دنبال یه مادّست کاراشون باحاله و تیک زدن ها و خود شیرینی ها و قلدر بازی های نمایشی جلوی بقیه ی اکیپ ماهی ها ویا ناز کردنای معنی دار مادّه ها آدمو سرگرم می کنه! شخصاً یه بار 4 ساعت تمام داشتم نگاهشون می کردم بس که نکته دارن این جماعت.
حالا از همه ی این حرفا گذشته باید بگم که توی این چند سالی که آکواریوم داشتم هیچ ماهی به جذابی و ملوسی "دیسکس" ندیدم، واقعا دوست داشتنی و آرومه، نوشتن احوالاتشون هم از حوصله ی این پست خارجه ولی در کل به نظر من جذاب ترین ماهی برای نگهداری در آکواریوم آب شیرین همین دیسکسه... و البته باید بگم که نگهداری ازش هم فوق العاده مشکله و مثل یه راکتور باید همه چیز همیشه تحت کنترک باشه.
پ. ن 1: عکس ها هم از آکواریوم خودم گرفته شدن.
پ. ن 2: راستی هیچ می دوستید جدیداً به جای "آکواریوم" از لغت "آبزیدان" استفاده می کنند؟

جمعه، دی ۲۷، ۱۳۸۷

شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین حایل / عمراً اگه یه ذرّه هم به جاییم باشه

چهارشنبه، دی ۲۵، ۱۳۸۷

محاسبات عددی


به حساب خود برسید پیش از آن که به حسابتان برسند.
**********************
این عادت شب امتحان درس خوندن هم یه معضل جاودانه شده برای ما، به خدا!
درسی رو که همه طی 4 ماه خوندن من باید تو 91 ساعت بخونم( تازه این در شرایطیه که من کلا از مبحث خواب منصرف بشم) سر کلاسش هم که خب نرفتیم دیگه اقلا ببینیم استادش چه شکلیه؟! در نتیجه آشنایی که من در حال حاضر با این درس دارم همونقدره که حضرت آدم از نانو تکنولوژی می دونست!
ولی خدا بزرگه دیگه، کلا من از همون اولش به بزرگ بودن خدا ایمان راسخ داشتم! اصلا الان که بیشتر بررسی می کنم می بینم که جماعت ما شب امتحانیها به بزرگ بودن خدا بیشتر احتیاج داریم تا ایمان.
پ.ن 1: این جمله ی بالای ستاره ها رو هم وقتی داشتم درس می خوندم به ذهنم رسید، دقیق اطلاع ندارم که چه کسی گفته.
پ.ن 2:الان که این پست رو نوشتم وقتم از 91 ساعت به 90 ساعت و 45 دقیقه تقلیل یافت.
پ.ن 3: البته اگه روز قبلش 2 تا امتحان نداشتم خب شرایط خیلی بهتر بود دیگه...

شنبه، دی ۲۱، ۱۳۸۷

در ستایش بوسه

نمی شود، نمی توان، نباید که همه را بوسید. آدم دلش را به دریا نمی زند تا هر کسی را ببوسد و هر کسی نمی تواند حس بوسیدن را به تو بدهد.
-فردین نظری

جمعه، دی ۲۰، ۱۳۸۷

جمعه، دی ۱۳، ۱۳۸۷

فیلم: احضار شدگان

چند نکته راجع به این فیلم برام جالب بود، گفتم اینجا بگم که یه روز دسته جمعی بریم خونه ی کارگردان و فیلمنامه نویس بابت تشکر و قدر دانی، اینا:
رویدادهای عمده ی فیلم در یک ویلا ی ییلاقی رخ می دهند که به اصطبل نگهداری اسب هم مجهز است.
صحنه: شهرام حقیقت دوست را نشان می دهد که در اصطبل در حال قدم زدن و کشف است، اینقدر بسته های یونجه درون اصطبل وجود دارد که میشه باهاش یه شهر اسبو غذا داد، انگار دکور اصطبل با بسته های یونجه چیده شده!(البته من شمردم فکر کنم حدود 7 تا اسب در اصطبل نگهداری می شدند)
صحنه ای دیگر: شهرام حقیقت دوست چند ضربه چاقو به کمر مهدی سلوکی می زند، هنوز ضربه ی آخرو نزده نشون میده که مهدی افتاده رو زمین و به سرعت مرده، چند لحظه بعد همین شهرام حقیقت دوست، زیبا بروفه را با تفنگ دولول(!) از فاصله ی حدود 3 متر می زند، بروفه هم چند قدم میزند بعد آرام به زمین می افتد، یه کم فکر می کند و سرانجام علی رقم میل باطنی پس از نگاه های خیره ی طولانی میمیرد! و پروسه مرگ توسط شلیک گلوله از تفنگ دو لول از فاصله ی 3 متری برای بروفه کلی طول می کشد، تیر هم که می خورد عمرا اگه فکر کنی 1 میلیمتر هم تکون خورد نخورد! ، حالا خودتون مقایسه کنید که مرگ با چاقو سریعتر اتفق می اتد یا با تفنگ دولول.
پ. ن1: بهای بلیط 3000 تومان، لازم به ذکر است که چند وقت پیش فیلم های Amadeus, Pulp fiction, The Departed, Catch me if you can را رو هم خریدم 3200 تومان
پ. ن2: البته من کماکان هیچ انتقادی به سینما رفتن ندارم، خیلی هم دوست دارم برم